اطلاعیه

بستن

راهنمای فروم - حتما بخوانید

با سلام

قابل توجه کاربران محترم تالار گفتگو

قبل از ارسال پست یا ایجاد موضوع جدید، تاپیک قوانین و راهنمای فروم را مطالعه نمائید.

کاربران و مخصوصا تازه واردین لطفا دقت باشید که هرگونه پیشنهاد مدیریت سرمایه یا فروش تحلیل و یا برگزاری کلاس و ... که خارج از محیط عمومی فروم باشد را به هیچ عنوان بدون تحقیق و کسب اطلاعات کامل و کافی دنبال نکنید در غیر این صورت مسئولیت و عواقب آن بر عهده خود شخص می باشد.

همچنین لازم به ذکر است مسئولیت ارتباطات خارج از پست های عمومی فروم اعم از پیام خصوصی یا چت یا دیداری یا شنیداری با سایر اعضای فروم کاملا با خود اعضا هست و وارد کردن آن به صورت عمومی در فروم ممنوع است. برای امنیت بیشتر جهت گرفتن پاسخ سوالات خود از انجمنها استفاده نمایید.

دوستان توجه داشته باشند که تمامی بخش های اختصاصی و عمومی فروم کاملا رایگان بوده و به هیچ عنوان نیاز به پرداخت وجه به هیچ کس برای باز شدن دسترسی نیست.

منتها به این دلیل که در این بخش ها معمولا کار تیم ورک و گروهی انجام میشود، مناسب ورود افراد با شرایط خاصی است که مدیر آن بخش تعیین میکند و برای همه افراد کارایی ندارد چون مستلزم بر عهده گرفتن مسئولیت یا دانش کافی در آن حوزه می باشد.

لذا ضمن پوزش از کاربرانی که تقاضای دسترسی آن ها به بخش های اختصاصی توسط مدیران بخش رد میشود، توصیه میکنیم که پس از فراگیری موضوعات عمومی و تخصصی فراوانی که در روی فروم قرار دارد چنانچه برنامه ویژه ای برای کار در بخش های اختصاصی و کار گروهی دارند آن را مکتوب برای مدیران هر بخش بنویسند و سپس اقدام به درخواست دسترسی بکنند.


با احترام
مشاهده بیشتر
مشاهده کمتر

سخنان پندآموز

بستن
X
 
  • فیلتر کردن
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
پست های جدید

  • #31
    ممنون . واقعا زیبا بود . من که خیلی لذت بردم
    مدیریت سرمایه حرفه ای شرط ماندگاری و موفقیت

    نظر


    • #32
      سلامتی:

      1- آب فراوان بنوشید.
      2- مثل یک پادشاه صبحانه بخورید، مثل یک شاهزاده ناهار و مثل یک گدا شام بخورید..
      3- بیشتر از سبزیجات استفاده کنید تا غذاهای فراوری شده.
      4- بااین 3 تا E زندگی کنید:

      Energy (انرژی )
      Enthusiasm (شورواشتیاق)
      Empathy (دلسوزی و همدلی).



      5- از ورزش کمک بگیرید.
      6- بیشتر بازی کنید.
      7- بیشتر از سال گذشته کتاب بخوانید.
      8- روزانه 10 دقیقه سکوت کنید و به تفکر بپردازید.
      9- 7 ساعت بخوابید.
      10- هر روز 10 تا 30 دقیقه پیاده روی کنید و در حین پیاده*روی، لبخند بزنید.

      شخصیت:
      11- زندگی خود را با هیچ کسی مقایسه نکنید: شما نمی*دانید که بین آنها چه می*گذرد.
      12- افکار منفی نداشته باشید، در عوض انرژی خود را صرف امور مثبت کنید.
      13- بیش از حد توان خود کاری انجام ندهید.
      14- خیلی خود را جدی نگیرید.
      15- وقتی بیدار هستید بیشتر خیال پردازی کنید.
      16- حسادت یعنی اتلاف وقت، شما هر چه را که باید داشته باشید، دارید.
      17- گذشته را فراموش کنید.. اشتباهات گذشته شریک زندگی خود را به یادش نیاورید. این کار آرامش زمان حال شما را از بین می برد.
      18- زندگی کوتاه تر از این است که از دیگران متنفر باشید. نسبت به دیگران تنفر نداشته باشید.
      19- با گذشته خود رفیق باشید تا زمان حال خود را خراب نکنید...
      20- هیچ کس مسئول خوشحال کردن شما نیست، مگر خود شما.
      21- بدانید که زندگی مدرسه*ای می*ماند که باید در آن چیزهایی بیاموزید. مشکلات قسمتی از برنامه درسی هستند و به مانند کلاس جبر می*باشند.
      22- بیشتر بخندید و لبخند بزنید..
      23- مجبور نیستید که در هر بحثی برنده شوید. زمانی هم مخالفت وجود دارد.

      جامعه:
      24- گهگاهی به خانواده و اقوام خود زنگ بزنید.
      25- هر روز یک چیز خوب به دیگران ببخشید.
      26- خطای هر کسی را به خاطر هر چیزی ببخشید.
      27- زمانی را با افراد بالای 70 سال و زیر 6 سال بگذرانید.
      28- سعی کنید حداقل هر روز به 3 نفر لبخند بزنید.
      29- اینکه دیگران راجع به شما چه فکری می*کنند، به شما مربوط نیست.
      30- زمان بیماری ،شغل شما به کمک شما نمی*آید، بلکه دوستان شما به شما مدد می*رسانند، پس با آنها در ارتباط باشید.

      زندگی:
      31- کارهای مثبت انجام دهید.
      32- از هر چیز غیر مفید، زشت یا ناخوشی دوری بجویید.
      33- عشق درمان گر هر چیزی است.
      34- هر موقعیتی چه خوب یا بد، گذرا است.
      35- مهم نیست که چه احساسی دارید، باید به پا خیزید، لباس خود را به تن کرده و در جامعه حضور پیدا کنید.
      36- مطمئن باشید که بهترین هم می آید.
      37- همین که صبح از خواب بیدار می شوید، باید از هستي تان شاكر باشيد.
      38- بخش عمده درون شما شاد است، بنابراین خوشحال باشید.

      آخرین اما نه کم اهمیت ترین:
      39- لطفا این موارد را به هر کسی که می شناسید، بفرستید.

      کمک کنیم تا پیام های مثبت همیشه در جهان جاری بماند و بازتاب آن را در زندگیتان ببینيد
      ویرایش توسط مصطفی : https://www.traderha.com/member/9-مصطفی در ساعت 04-07-2012, 11:45 PM
      با افتتاح حساب live نزد بروکر pcm از طریق لینک زیر میتوانید تحلیلهای رایگان را در گروه اختصاصی تلگرام دریافت کنیدو همچنین درصدی از کارمزد معاملات.

      https://pcmgate.co/fa/register?refID=MTE1NDc4Ng==

      پس از افتتاح حساب لطفا اسم و شماره اکانت خود را در پیغام خصوصی و یا از طریق آیدی زیر اعلام نمایید.

      https://t.me/Mostafatrader


      نمونه تحلیل و نتایج را می توانید در تاپیک زیر مشاهده کنید :

      https://www.traderha.com/forum/مباحث...�ی-مصطفی

      کانال تلگرام تحلیلی جفت ارزها :

      https://t.me/signalhha

      نظر


      • #33
        سلام مهندس باحال پرسپولییس آقا مصطفی


        تشکر زیادم به شما بخاطر اینکه هم نظم در کارت(تحلیل) داری و هم هر مطلبی بیان میکنی جالب و باحال و آموزنده است این یعنی نامبر وان بودنت .
        من دعا میکنم برات که ،
        امیدوارم یک روزی ،
        در یک جایی ،
        یک کمکی،
        از یک فرد ناشناسی ،
        به شما میرسد ....
        (فال خوب برای شما از یک ناشناس)
        WE LOVE YOU , PCM

        باز کردنحساب درPCM از لینگ زیر همراه با پشتیبانی من در تحلیل eurusd , online را با من معامله کنید.

        accuont real
        account demo


        نظر


        • #34
          نوشته اصلی توسط saman51 نمایش پست ها
          سلام مهندس باحال پرسپولییس آقا مصطفی


          تشکر زیادم به شما بخاطر اینکه هم نظم در کارت(تحلیل) داری و هم هر مطلبی بیان میکنی جالب و باحال و آموزنده است این یعنی نامبر وان بودنت .
          من دعا میکنم برات که ،
          امیدوارم یک روزی ،
          در یک جایی ،
          یک کمکی،
          از یک فرد ناشناسی ،
          به شما میرسد ....
          (فال خوب برای شما از یک ناشناس)
          سلام

          ممنون از محبت شما .
          با افتتاح حساب live نزد بروکر pcm از طریق لینک زیر میتوانید تحلیلهای رایگان را در گروه اختصاصی تلگرام دریافت کنیدو همچنین درصدی از کارمزد معاملات.

          https://pcmgate.co/fa/register?refID=MTE1NDc4Ng==

          پس از افتتاح حساب لطفا اسم و شماره اکانت خود را در پیغام خصوصی و یا از طریق آیدی زیر اعلام نمایید.

          https://t.me/Mostafatrader


          نمونه تحلیل و نتایج را می توانید در تاپیک زیر مشاهده کنید :

          https://www.traderha.com/forum/مباحث...�ی-مصطفی

          کانال تلگرام تحلیلی جفت ارزها :

          https://t.me/signalhha

          نظر


          • #35
            گابریل گارسیا مارکز

            مارکز به سرطان لنفاوی مبتلاست و می داند عمر زیادی برایش باقی نیست. بخوانید چگونه در این نامه ی کوتاه از جهان و خوانندگان خود خداحافظی می کند:

            اگر پروردگار لحظه ای از یاد می برد که من آدمکی مردنی بیش نیستم و فرصتی ولو کوتاه برای زنده ماندن به من می داد از این فرصت به بهترین وجه ممکن استفاده می کردم. به احتمال زیاد هر فکرم را به زبان نمی راندنم، اما یقیناً هرچه را می گفتم فکر می کردم. هر چیزی را نه به دلیل قیمت که به دلیل نمادی که بود بها می دادم. کمتر می خوابیدم و بیشتر رویا می بافتم؛ زیرا در ازای هر دقیقه که چشم می بندیم، شصت ثانیه نور از دست می دهیم. راه را از همان جایی ادامه می دادم که سایرین متوقف شده بودند و زمانی از بستر بر می خواستم که سایرین هنوز در خوابند. اگر پروردگار فرصت کوتاه دیگری به من می بخشید، ساده تر لباس می پوشیدم، در آفتاب غوطه می خوردم و نه تنها جسم که روحم را نیز در آفتاب عریان می کردم. به همه ثابت می کردم که به دلیل پیر شدن نیست که دیگر عاشق نمی شوند، بلکه زمانی پیر می شوند که دیگر عاشق نمی شوند. به بچه ها بال می دادم، اما آن ها را تنها می گذاشتم تا خود پرواز را فرا گیرند. به سالمندان می آموختم با سالمند شدن نیست که مرگ فرا می رسد، با غفلت از زمان حال است. چه چیز ها که از شما ها [خوانندگانم] یاد نگرفته ام ... یاد گرفته ام همه می خواهند بر فراز قله ی کوه زندگی کنند و فراموش کرده اند مهم صعود از کوه است. یاد گرفته ام وقتی نوزادی انگشت شصت پدر را در مشت می فشارد، او را تا ابد اسیر عشق خود می کند. یاد گرفته ام انسان فقط زمانی حق دارد از بالا به پایین بنگرد که بخواهد یاری کند تا افتاده ای را از جا بلند کند. چه چیز ها که از شما یاد نگرفته ام ... . احساساتتان را همواره بیان کنید و افکارتان را اجرا. اگر می دانستم امروز آخرین روزی است که تو را می بینم، چنان محکم در آغوش می فشردمت تا حافظ روح تو گردم. اگر می دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می بینم، به تو می گفتم «دوستت دارم» و نمی پنداشتم تو خود این را می دانی. همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت ها به ما دهد. کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری. خودت را مجبور به بیان آن ها کن. به دوستان و همه ی آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت. ... . همراه با عشق.
            گابریل گارسیا مارکز

            ویرایش توسط Amir_A : https://www.traderha.com/member/5191-amir_a در ساعت 04-08-2012, 12:50 PM

            نظر


            • #36
              ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره*اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می*گیرد و سر میز می*نشیند. سپس یادش می*افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می*شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی*گردد، با شگفتی مشاهده می*کند که یک مرد سیاه*پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافه*اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
              بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می*کند. اما به*سرعت افکارش را تغییر می*دهد و فرض را بر این می*گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می*گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی*اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می*گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می*دهد.
              دختر اروپایی سعی می*کند کاری کند؛ این*که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می*خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی*دارند، و یکی از آنها ماست را می*خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم*کننده و با مهربانی لبخند می*زنند.
              آنها ناهارشان را تمام می*کنند. زن اروپایی بلند می*شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاه*پوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می*بیند، و ظرف غذایش را که دست*نخورده روی میز مانده است.
              توضیح پائولو کوئلیو:
              من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می*کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می*کنند و آنها را افرادی پایین*مرتبه می*دانند. داستان را به همۀ این آدم*ها تقدیم می*کنم که با وجود نیت*های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می*کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
              چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش*داوری*ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل احمق*ها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می*کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش*آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد، و هم*زمان می*اندیشید: «این اروپایی*ها عجب خُل*هایی هستند!»

              ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره*اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می*گیرد و سر میز می*نشیند. سپس یادش می*افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می*شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی*گردد، با شگفتی مشاهده می*کند که یک مرد سیاه*پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافه*اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
              بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می*کند. اما به*سرعت افکارش را تغییر می*دهد و فرض را بر این می*گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می*گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی*اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می*گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می*دهد.
              دختر اروپایی سعی می*کند کاری کند؛ این*که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می*خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی*دارند، و یکی از آنها ماست را می*خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم*کننده و با مهربانی لبخند می*زنند.
              آنها ناهارشان را تمام می*کنند. زن اروپایی بلند می*شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاه*پوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می*بیند، و ظرف غذایش را که دست*نخورده روی میز مانده است.
              توضیح پائولو کوئلیو:
              من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می*کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می*کنند و آنها را افرادی پایین*مرتبه می*دانند. داستان را به همۀ این آدم*ها تقدیم می*کنم که با وجود نیت*های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می*کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.
              چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش*داوری*ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل احمق*ها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می*کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش*آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد، و هم*زمان می*اندیشید: «این اروپایی*ها عجب خُل*هایی هستند!»

              نظر


              • #37
                ملا نصرالدين

                ملا نصرالدين هر روز در بازار گدايي مي كرد و مردم با نيرنگي٬ حماقت او را دست مي انداختند.
                دو سكه به او نشان مي دادند كه يكي شان طلا بود و يكي از نقره.
                اما ملا نصرالدين هميشه سكه ی نقره را انتخاب مي كرد.
                اين داستان در تمام منطقه پخش شد.
                هر روز گروهي زن و مرد مي آمدند و دو سكه به او نشان مي دادند و ملا نصرالدين هميشه سكه ی نقره را انتخاب مي كرد.
                تا اين كه مرد مهرباني از راه رسيد و از اين كه ملا نصرالدين را آن طور دست مي انداختند٬ ناراحت شد.
                در گوشه ی ميدان به سراغش رفت و گفت:
                هر وقت دو سكه به تو نشان دادند٬ سكه ی طلا را بردار. اين طوري هم پول بيشتري گيرت مي آيد و هم ديگر دستت نمي ندازند.
                ملا نصرالدين پاسخ داد:
                ظاهراً حق با شماست٬ اما اگر سكه ی طلا را بردارم٬ ديگر مردم به من پول نمي دهند تا ثابت كنند كه من احمق تر از آن هايم.

                شما نمي*دانيد تا حالا با اين كلك چقدر پول گير آورده ام.

                شرح حكايت 1 (دیدگاه بازاریابی استراتژیک)
                ملا نصرالدين با بهره گيري از استراتژي تركيبي بازاريابي، قيمت كم تر و ترويج، كسب و كار «گدايي» خود را رونق مي بخشد.
                او از يك طرف هزينه ی كمتري به مردم تحميل مي كند و از طرف ديگر مردم را تشويق مي كند كه به او پول بدهند .
                «اگر كاري كه مي كني٬ هوشمندانه باشد٬ هيچ اشكالي ندارد كه تو را احمق بدانند.»

                شرح حکایت 2 (دیدگاه سیستمی اجتماعی)
                ملا نصرالدین درک درستی از باورهای اجتماعی مردم داشته است.
                او به خوبی می دانست که گداها از نظر مردم آدم های احمقی هستند.
                او می دانست که مردم، گدایی – یعنی از دست رنج دیگران نان خوردن را دوست ندارند و تحقیر می کنند.
                در واقع ملانصرالدین با تایید باور مردم به شیوه ی خود، فرصت دریافت پول را بدست می آورد.
                «اگر بتوانی باورهای مردم را تایید کنی، آن ها احتمالا به تو کمک خواهند کرد. »

                شرح حکایت 3 (دیدگاه حکومت ماکیاولی)
                ملا نصرالدین درک درستی از نادانی های مردم داشت.
                او به خوبی می دانست هنگامی که از دو سکه ی طلا و نقره ی مردم، شما نقره را بر می دارید آن ها احساس می کنند که طلا را به آن ها بخشیده اید!
                و مدتی طول خواهد کشید تا بفهمند که سکه ی طلا هم از اول مال خودشان بوده است .
                و این زمان به اندازه ی آگاهی و درک مردم می تواند کوتاه شود.
                هرچه مردم نا آگاه تر بمانند زمان درک این نکته که ثروت خودشان به خودشان هدیه شده طولانی تر خواهد بود.
                در واقع ملانصرالدین با درک میزان جهل مردم به شیوه ی خود، فرصت دریافت پول را بدست می آورد.
                «اگر بتوانی ضعف های مردم را بفهمی می توانی سر آن ها کلاه بگذاری ! و آن ها هم مدتی لذت خواهند برد! »


                مثال :
                شما به تعدادی از مردم 100 هزار تومان بابت سهام عدالت! یا هر چیز دیگر بده (حداکثر معادل 4 میلیارد دلار)، آن وقت می توانی برای مدتی 400 میلیارد دلار درآمد نفت را هر جور خواستی خرج کنی!
                البته مدت آن به میزان نا آگاهی مردم بستگی دارد!
                ویرایش توسط Amir_A : https://www.traderha.com/member/5191-amir_a در ساعت 04-11-2012, 01:32 AM

                نظر


                • #38
                  به نقل از کتاب شاه گوش ميکند. نویسنده: ايتالو کالوينو

                  شهری بود که همة اهالی آن دزد بودند. شبها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمیداشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانة یک همسایه. حوالی سحر با دست پر به خانه برمیگشت، به خانة خودش که آنرا هم دزد زده بود. به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکردند؛ چون هرکس از دیگری میدزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی میدزدید. داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت میگرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها. دولت هم به سهم خود سعی میکرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را میکردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری میشد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده.

                  روزی، چطورش را نمیدانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد. شبها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که میخورد، سیگاری دود میکرد و شروع میکرد به خواندن رمان. دزدها میامدند؛ چراغ خانه را روشن میدیدند و راهشان را کج میکردند و میرفتند. اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود. هرشب که در خانه میماند، معنیش این بود که خانواده ای سر بی شام زمین میگذارد و روز بعد هم چیزی برای خوردن ندارد.

                  بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن میتوانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون میزد و همانطور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمیگشت؛ ولی دست به دزدی نمیزد. آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود. میرفت روی پل شهر میایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه نگاه میکرد و بعد به خانه برمیگشت و میدید که خانه اش مورد دستبرد قرار گرفته است.

                  در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندارد خود را از دست داد؛ چیزی برای خوردن نداشت و خانه اش هم که لخت شده بود. ولی مشکلی این نبود. چرا که این وضعیت البته تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه از این قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود! او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بی آنکه خودش دست به مال کسی دراز کند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانة دیگری، وقتی صبح به خانة خودش وارد میشد، میدید خانه و اموالش دست نخورده است؛ خانه*ای که مرد درستکار باید به آن دستبرد میزد.

                  به هر حال بعد از مدتی به تدریج، آنهایی که شبهای بیشتری خانه شان را دزد نمیزد رفته رفته اوضاعشان از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم میزدند و برعکس، کسانی که دفعات بیشتری به خانة مرد درستکار (که حالا دیگر البته از هر چیز به درد نخوری خالی شده بود) دستبرد میزدند، دست خالی به خانه برمیگشتند و وضعشان روز به روز بدتر میشد و خود را فقیرتر میافتند.

                  به این ترتیب، آن عده ای که موقعیت مالیشان بهتر شده بود، مانند مرد درستکار، این عادت را پیشه کردند که شبها پس از صرف شام، بروند روی پل چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند. این ماجرا، وضعیت آشفتة شهر را آشفته*تر میکرد؛ چون معنیش این بود که باز افراد بیشتری از اهالی ثروتمندتر و بقیه فقیرتر میشدند. به تدریج، آنهایی که وضعشان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی آوردند، متوچه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به زودی ثروتشان ته میکشد و به این فکر افتادند که "چطور است به عده ای از این فقیرها پول بدهیم که شبها به جای ما هم بروند دزدی". قراردادها بسته شد، دستمزدها تعیین و پورسانتهای هر طرف را هم مشخص کردند: آنها البته هنوز دزد بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی میکردند سر هم کلاه بگذارند و هرکدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا میکشید و آن دیگری هم از ... .

                  اما همانطور که رسم اینگونه قراردادهاست، آنها که پولدارتر بودند و ثروتمندتر و تهیدستها عموماً فقیرتر میشدند. عده*ای هم آنقدر ثروتمند شدند که دیگر برای ثروتمند ماندن، نه نیاز به دزدی مستقیم داشتند و نه اینکه کسی برایشان دزدی کند. ولی مشکل اینجا بود که اگر دست از دزدی میکشیدند، فقیر میشدند؛ چون فقیرها در هر حال از آنها میدزدیدند. فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدمها را استخدام کردند تا اموالشان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند، ادارة پلیس برپا شد و زندانها ساخته شد. به این ترتیب، چند سالی از آمدن مرد درستکار به شهر نگذشته بود که مردم دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمیاوردند. صحبتها حالا دیگر فقط از دارا و ندار بود؛ اما در واقع هنوز همه دزد بودند. تنها فرد درستکار، همان مرد اولی بود که ما نفهمیدیم برای چه به آن شهر آمد و کمی بعد هم از گرسنگی مرد.

                  نظر


                  • #39
                    فایلهای آموزشی

                    موفقیت در یک قدمی شماست پس تلاش بسیار کنید.
                    مرسی

                    نظر


                    • #40
                      پائولو کوئلیو

                      ما در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا هستیم. یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره*اش پیداست اروپایی است، سینی غذایش را تحویل می*گیرد و سر میز می*نشیند. سپس یادش می*افتد که کارد و چنگال برنداشته، و بلند می*شود تا آنها را بیاورد. وقتی برمی*گردد، با شگفتی مشاهده می*کند که یک مرد سیاه*پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه ...به قیافه*اش)، آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!

                      بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس می*کند. اما به*سرعت افکارش را تغییر می*دهد و فرض را بر این می*گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. او حتی این را هم در نظر می*گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی*اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می*گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می*دهد.

                      دختر اروپایی سعی می*کند کاری کند؛ این*که غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب، مرد سالاد را می*خورد، زن سوپ را، هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی*دارند، و یکی از آنها ماست را می*خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است؛ مرد با کمرویی و زن راحت، دلگرم*کننده و با مهربانی لبخند می*زنند.

                      آنها ناهارشان را تمام می*کنند. زن اروپایی بلند می*شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که پشت سر مرد سیاه*پوست، کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می*بیند، و ظرف غذایش را که دست*نخورده روی میز مانده است.

                      توضیح پائولو کوئلیو:

                      من این داستان زیبا را به همۀ کسانی تقدیم می*کنم که در برابر دیگران با ترس و احتیاط رفتار می*کنند و آنها را افرادی پایین*مرتبه می*دانند. داستان را به همۀ این آدم*ها تقدیم می*کنم که با وجود نیت*های خوبشان، دیگران را از بالا نگاه می*کنند و نسبت به آنها احساس سَروَری دارند.

                      چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش*داوری*ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل احمق*ها رفتار کنیم؛ مثل دختر بیچارۀ اروپایی که فکر می*کرد در بالاترین نقطۀ تمدن است، در حالی که آفریقاییِ دانش*آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد، و هم*زمان می*اندیشید: «این اروپایی*ها عجب خُل*هایی هستند!»

                      نظر


                      • #41
                        ترس از مرگ


                        ترس از مرگ

                        اگر از شما بپرسند که در این جهان در انتظار چه هستید چه پاسخ خواهید داد؟ اگر از اشخاص عادی باشید "که نود و نه درصد مردم از اشخاص عادی هستند" خواهید
                        گفت که من دراین دنیا انتظار دارم که پس از مرگ مستقیما وارد بهشت شده ودر حالی که عمر جاویدان خواهم داشت تا پایان عالم اغذیه لذیذ بخورم و از لذت عشق و شهوت برخوردار شوم و آهنگ های طرب انگیز بشنوم و ... ولی غافل از این هستید که پس از رفتن در بهشت و داشتن عمر و جوانی همیشگی که هرگز دچار خزان پیری و بیماری نخواهید گردید دیگر از خوردن و نوشیدن و خوابیدن و شهوترانی لذت نخواهید برد و بزودی زندگی یک نواخت بهشت شما را خسته و کسل خواهد کرد زیرا چیزی که در این دنیا خوردن و خوابیدن و غیره را برای شما لذت بخش کرده ترس از مرگ و از دست دادن این لذات است و روزی که این لذات جاوید شد یعنی مرگ برای شما وجود نداشت همه چیز عادی خواهد گردید! در جای دیگر گفته ام که اگر شما را به بهشت ببرند پس از یکسال اقامت کسل شده و از در بهشت خارج گردیده و در جستجوی نقطه دیگری هستید که تغییری در زندگی شما بدهد!!! . موریس مترلینگ






                        آنکس که بینای عیب خویش باشد و چشمان خویش را برای عیب دیگران بکار نیندازد , خردمند ترین مردم است (حضرت امیر(ع))
                        گر بر سر نفس خود امیری مردی / گر بر دگری خرده نگیری مردی
                        آن دانش که ز لطف خود بر تو داد / گر بر دگری دریغ نکردی مردی
                        پی دی اف زیگ زاگ : دانلود
                        پی دی اف شبانه : دانلود

                        پاور پوینت پترن 123 : دانلود
                        پرسش و پاسخ تحلیل ها: تاپیک پرسش و پاسخ آنجمن تحلیلهای یزدی

                        نظر


                        • #42
                          دل به هوس سپاردن

                          دل به هوس

                          ده چیز بر ده گروه خاصه بر دانش پژوهان نکوهیده است : دروغ گفتن به فرمانروا ، سپهبدی که زر بر سپاه خویش نپراگند ، مرد سپاهی که از پیکار بهراسد ، دانشمندی که چون چیزی در
                          نظرش مطبوع افتد دل به هوس سپارد و از گناه نترسد ، پزشکی که خود بیمار و دردمند شود . تنک مایه ای که به دروغ به سرمایه و دارایی خویش نازد ، سفله ای که بر هر کس که چیزی دارد رشک برد ، خردمندی که زود خشم بود ، و به چیز کسان طمع ورزد ، کسی که رهنمایی از نادان امید دارد ، و آنکه کارگاه و یا بنیادی عظیم را به کاهلی سپارد ، و بی خردی که خردجوی نباشد .
                          حکیم بزرگمهر
                          آنکس که بینای عیب خویش باشد و چشمان خویش را برای عیب دیگران بکار نیندازد , خردمند ترین مردم است (حضرت امیر(ع))
                          گر بر سر نفس خود امیری مردی / گر بر دگری خرده نگیری مردی
                          آن دانش که ز لطف خود بر تو داد / گر بر دگری دریغ نکردی مردی
                          پی دی اف زیگ زاگ : دانلود
                          پی دی اف شبانه : دانلود

                          پاور پوینت پترن 123 : دانلود
                          پرسش و پاسخ تحلیل ها: تاپیک پرسش و پاسخ آنجمن تحلیلهای یزدی

                          نظر


                          • #43
                            سخنان پندآموز حضرت موسی

                            ـ ریشه و اساس حکمت و دانش ترس از پروردگار است، پس از خدا بترس تا صاحب علم و دانش شوی.

                            ـ از ذکر غیبت دیگران بپرهیز؛که غیبت،همچون آتش،اعمال نیک انسانی را می بلعد.


                            ـ خنده بیجا مکن که شخصیت تو را در مقابل دیگران بر زمین می زند.


                            ـ هرگز از سر لجاجت و بدون هدف،دست به کاری که سرانجام نیکی ندارد،نزن.


                            ـ به هنگام توانمندی،متواضع و بخشنده باش و با زیردستان مهربانی کن.


                            ـ هر گاه خواستی سخن بگویی،جوانب آن را بسنج؛تا باعث ناراحتی دیگران نگردی.


                            ـ از پرحرفی و بیهوده گویی بپرهیز؛چرا که بر شخصیت تو آسیب رسان است.


                            ـ دنیا را نزد خود به عنوان پلی برای رسیدن به «مقامات عالیه اخروی» تصور کن و به کمک خرد بیدار،با نفس و هواهای آن به جدال برخیز.


                            ـ صبر و شکیبایی در کارها تو را به سر حد پیروزی می رسانند که زینت علما و حکما همین است.


                            ـ از نادان کناره گیر و اگر بر تو دشنام داد،با سکوت و تواضع از کنارش بگذر.


                            ـ نشانه زیر
                            کی و دانش و بردباری،آن است که هیچ گاه عصبانی نشوی و بر کارها از دریچه عقل نگاه کنی.

                            ـ کسی که حرصش بر دنیا روزافزون است،با مرگ و مردن نیز روحش از دنیا دل نمی کند. بنابراین،شخص دنیاپرست، انسان زبونی است که
                            راضی به نعمت های الهی نشده و روحش در عالم برزخ نیز در پی دنیا سرگردان است.


                            ـ دنیا به بی خبران عالم لطمه شدید می زند و می گذرد،انسان بی خبر از آخرت با اعمال شومش به سوی ابدیت می رود و آنجا، در حسرت
                            دانستن و نیک عمل کردن می ماند.

                            ویرایش توسط MehranPCM : https://www.traderha.com/member/2751-mehranpcm در ساعت 04-19-2012, 04:07 PM
                            آنکس که بینای عیب خویش باشد و چشمان خویش را برای عیب دیگران بکار نیندازد , خردمند ترین مردم است (حضرت امیر(ع))
                            گر بر سر نفس خود امیری مردی / گر بر دگری خرده نگیری مردی
                            آن دانش که ز لطف خود بر تو داد / گر بر دگری دریغ نکردی مردی
                            پی دی اف زیگ زاگ : دانلود
                            پی دی اف شبانه : دانلود

                            پاور پوینت پترن 123 : دانلود
                            پرسش و پاسخ تحلیل ها: تاپیک پرسش و پاسخ آنجمن تحلیلهای یزدی

                            نظر


                            • #44
                              خدایا کفر نمی گویم



                              خدایا کفر نمی گویم
                              پریشانم
                              چه می خواهی تو از جانم !
                              مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
                              خداوندا !
                              اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
                              لباس فقر پوشی
                              غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیندازی
                              و شب ، آهسته و خسته
                              تهی دست و زبان بسته
                              به سوی خانه باز آیی
                              زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟
                              خداوندا !
                              اگر در روز گرما خیز تابستان
                              تنت بر سایه دیوار بگشایی
                              لبت بر کاسه مسی قیر اندود بگذاری
                              و قدری آن طرف تر عمارت های مرمرین بینی
                              و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
                              زمین و آسمان را کفر می گویی ! نمی گویی ؟
                              خداوندا !
                              اگر روزی بشر گردی
                              زحال بندگانت با خبر گردی
                              پشیمان می شوی از قصه خلقت
                              از این بودن ، از این بدعت
                              خداوندا تو مسئولی
                              خداوندا !
                              تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
                              چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.

                              «دکتر علی شریعتی »
                              با افتتاح حساب live نزد بروکر pcm از طریق لینک زیر میتوانید تحلیلهای رایگان را در گروه اختصاصی تلگرام دریافت کنیدو همچنین درصدی از کارمزد معاملات.

                              https://pcmgate.co/fa/register?refID=MTE1NDc4Ng==

                              پس از افتتاح حساب لطفا اسم و شماره اکانت خود را در پیغام خصوصی و یا از طریق آیدی زیر اعلام نمایید.

                              https://t.me/Mostafatrader


                              نمونه تحلیل و نتایج را می توانید در تاپیک زیر مشاهده کنید :

                              https://www.traderha.com/forum/مباحث...�ی-مصطفی

                              کانال تلگرام تحلیلی جفت ارزها :

                              https://t.me/signalhha

                              نظر


                              • #45
                                بدون شرح!

                                نظر

                                پردازش ...
                                X