خدایا !
می بینی و می دانی و برآوردن می توانی . پس چون حاضری چه جویم و چون ناظری چه گویم ؟
خدایا !
امروز که مرا اندوهی پیش آید با تو گویم اگرم فردا از تو اندوهی رسد ، با که گویم ؟
خدایا !
دانایی ده که از راه نیفتیم و بینایی ده که در چاه نیفتیم .
خدایا !
مرا نعمت دادی ، شکر نکردم . بلا بر من گماشتی ، صبر نکردم . بدان که شکر نکردم ، نعمت از من باز
نگرفتی و چون صبر نکردم بلا دایم نگردانیدی.
خدایا !
از بندگان تو بعضی نماز و روزه دوست دارند ، و بعضی حج و غزا ، و بعضی علم و سجاده . مرا از آن گروهی قرار ده که زند گانیم و دوستیم جز از برای تو نباشد.
خدایا !
خواندی تاخیر کردیم فرمودی تقصیر کردیم . هیهات آن چه کردیم بی تدبیر کردیم.
خدایا !
اگر خلق را بیازارم همین که مرا بینند راه برگردانند و چندان که تو را بیازردیم تو با مایی.
خدایا !
دیگران مست شرابند ، من مست ساقی ، مستی ایشان فانی است و من باقی.
خدایا !
هیچ گاه درحالت غم و اندوه و یا درحالت سرور سخن نمی گویم مگر این که تو دردرون دل من جا داری.
خدایا !
خواص غواصی می کنند در دریای فکرت و عوام سرگشته و گمراه می گردند در بیابان غفلت ، مرا نیز غرقه کن در دریای فکرت.
خدایا !
عظمت تو مرا باز برید از مناجات تو ، و شناخت من به تو مرا انس داد با تو .
خدایا !
دانی که بی تو هیچ کسم ، پس دستم گیر که به تو رسم .
خدایا !
تو دوست میداری که من تو را دوست دارم ، با آن که بی نیازی از من . پس من چه گونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری با این همه احتیاج که به تو دارم؟
خدایا !
با تو آشنا شدم ، از خلایق جدا شدم ، در جهان شیدا شدم ، نهان بودم پیدا شدم.
خدایا !
رحمتی کن که بر توبه ی من عالمی و عذابم مکن که تو بر من قادری.
خدایا !
می دانی که ناتوانم پس از بلا برهانم.
خدایا !
همه ی عشق خود را در سایه ی عشق تو به دست آوردم . خود را به من آشکار کن تا پندارم انگار که تو خود من هستی.
خدایا !
تو بی من مرا باشی ، به زانکه من بی تو خود را باشم.
خدایا !
اگر از دوستانم حجاب بردار و اگر مهمانم ، مهمان را نیکو دار.
خدایا !
چه گونه ترسم از تو ؟ که تو کریمی و چه گونه نترسم از تو؟ که تو عزیزی.
خدایا !
روزگاری ترا می جستم ، خود را می یافتم ، اکنون خود را می جویم ، ترا یافتم.
خدایا !
همه ی خلق را بینا کن که تو را ببینند .
خدایا !
عجب دارم از کسی که پرهیز کند از طعام از بیم بیماری . پس چرا پرهیز نکند از گناه از بیم عقوبت.
خدایا !
بیاموز تا طریقت بدانیم ،برافروز تا در تاریکی نمانیم.
خدایا !
دلم حاضر کن ، یا نماز بی دل بپذیر.
خدایا !
بر عجز و بیچارگی خود گواهم و از لطف و عنایت تو آگاهم ، خواست خواست توست من چه خواهم.
خدایا !
مرا پس از آن که به خود مجذوب ساختی ، از راه برمگردان و وجودم را پس از آن که از خودم پوشاندی به من منمای .
خدایا !
اگر چه طاعت بسی ندارم ، در دو جهان جز تو کسی ندارم . هرکس تورا شناخت هرچه غیر تو بود بینداخت.
خدایا !
هرکه بشناخت تو را به فکر ،عبادت کرد تو را به دل.
خدایا !
اگر دوزخ را به من بخشی هرگز هیچ عاشق را نسوزانم از بهر آن که عشق، خود او را صدبار سوخته است.
خدایا !
همه از تو می ترسند و من از خود ، از تو همه نیکی دیده ام و از خویش همه بد.
خدایا !
از نماز جز ایستادگی ندیدم و از روزه جز گرسنگی شکم . آنچه مراست از فضل توست، نه از فعل من.
خدایا !
همه کس می خواهند که در تو نگرند ، من می خواهم که تو در من نگری.
خدایا !
اگر مرا فردا در دوزخ افکنی ، فریاد برآورم که وی را دوست داشتم . با دوست این کنند؟
خدایا !
از کشته ی تو بوی خون نیاید و از سوخته ی تو بوی دود ، چرا که سوخته ی تو به سوختن شاد است و کشته ی تو ، به کشتن خشنود.
خدایا !
هرگز تو را یاد نکردم - مگر به غفلت و اکنون که جان می رود، از طاعت تو غافل ام . ندانم حضور کی خواهد بود.
خدایا !
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم، که تو در عرش کبریایی خود نداری، من چون تویی دارم ،و تو چون خود نداری.
خدایا !
اگر من نتوانم که از گناه باز ایستم ، تو می توانی که گناهم را بیامرزی.
خدایا !
همه ی یادها بی یاد تو غرور است و همه ی غم ها با یاد تو سرور است.
خدایا !
دل مرا جز برای دیدن تو از دیگران برگردان، تا از دیگری گریزان و با تو هم داستان باشم.
خدایا !
عاجز و سرگردانم ،نه آنچه دانم دارم ونه آنچه دارم دانم.
خدایا !
آن که تو را می داند نمی داند ، پس چه گونه باشد حال کسی که تو را نداند.
خدایا !
مرا فقر و تنگدستی به تو رسانید و لطف تو آن را زایل نگردانید.
خدایا !
آن کس که تو را به تحقیق بداند همیشه تو را طلب کند . اگر چه داند که هرگزت نیابد.
می بینی و می دانی و برآوردن می توانی . پس چون حاضری چه جویم و چون ناظری چه گویم ؟
خدایا !
امروز که مرا اندوهی پیش آید با تو گویم اگرم فردا از تو اندوهی رسد ، با که گویم ؟
خدایا !
دانایی ده که از راه نیفتیم و بینایی ده که در چاه نیفتیم .
خدایا !
مرا نعمت دادی ، شکر نکردم . بلا بر من گماشتی ، صبر نکردم . بدان که شکر نکردم ، نعمت از من باز
نگرفتی و چون صبر نکردم بلا دایم نگردانیدی.
خدایا !
از بندگان تو بعضی نماز و روزه دوست دارند ، و بعضی حج و غزا ، و بعضی علم و سجاده . مرا از آن گروهی قرار ده که زند گانیم و دوستیم جز از برای تو نباشد.
خدایا !
خواندی تاخیر کردیم فرمودی تقصیر کردیم . هیهات آن چه کردیم بی تدبیر کردیم.
خدایا !
اگر خلق را بیازارم همین که مرا بینند راه برگردانند و چندان که تو را بیازردیم تو با مایی.
خدایا !
دیگران مست شرابند ، من مست ساقی ، مستی ایشان فانی است و من باقی.
خدایا !
هیچ گاه درحالت غم و اندوه و یا درحالت سرور سخن نمی گویم مگر این که تو دردرون دل من جا داری.
خدایا !
خواص غواصی می کنند در دریای فکرت و عوام سرگشته و گمراه می گردند در بیابان غفلت ، مرا نیز غرقه کن در دریای فکرت.
خدایا !
عظمت تو مرا باز برید از مناجات تو ، و شناخت من به تو مرا انس داد با تو .
خدایا !
دانی که بی تو هیچ کسم ، پس دستم گیر که به تو رسم .
خدایا !
تو دوست میداری که من تو را دوست دارم ، با آن که بی نیازی از من . پس من چه گونه دوست ندارم که تو مرا دوست داری با این همه احتیاج که به تو دارم؟
خدایا !
با تو آشنا شدم ، از خلایق جدا شدم ، در جهان شیدا شدم ، نهان بودم پیدا شدم.
خدایا !
رحمتی کن که بر توبه ی من عالمی و عذابم مکن که تو بر من قادری.
خدایا !
می دانی که ناتوانم پس از بلا برهانم.
خدایا !
همه ی عشق خود را در سایه ی عشق تو به دست آوردم . خود را به من آشکار کن تا پندارم انگار که تو خود من هستی.
خدایا !
تو بی من مرا باشی ، به زانکه من بی تو خود را باشم.
خدایا !
اگر از دوستانم حجاب بردار و اگر مهمانم ، مهمان را نیکو دار.
خدایا !
چه گونه ترسم از تو ؟ که تو کریمی و چه گونه نترسم از تو؟ که تو عزیزی.
خدایا !
روزگاری ترا می جستم ، خود را می یافتم ، اکنون خود را می جویم ، ترا یافتم.
خدایا !
همه ی خلق را بینا کن که تو را ببینند .
خدایا !
عجب دارم از کسی که پرهیز کند از طعام از بیم بیماری . پس چرا پرهیز نکند از گناه از بیم عقوبت.
خدایا !
بیاموز تا طریقت بدانیم ،برافروز تا در تاریکی نمانیم.
خدایا !
دلم حاضر کن ، یا نماز بی دل بپذیر.
خدایا !
بر عجز و بیچارگی خود گواهم و از لطف و عنایت تو آگاهم ، خواست خواست توست من چه خواهم.
خدایا !
مرا پس از آن که به خود مجذوب ساختی ، از راه برمگردان و وجودم را پس از آن که از خودم پوشاندی به من منمای .
خدایا !
اگر چه طاعت بسی ندارم ، در دو جهان جز تو کسی ندارم . هرکس تورا شناخت هرچه غیر تو بود بینداخت.
خدایا !
هرکه بشناخت تو را به فکر ،عبادت کرد تو را به دل.
خدایا !
اگر دوزخ را به من بخشی هرگز هیچ عاشق را نسوزانم از بهر آن که عشق، خود او را صدبار سوخته است.
خدایا !
همه از تو می ترسند و من از خود ، از تو همه نیکی دیده ام و از خویش همه بد.
خدایا !
از نماز جز ایستادگی ندیدم و از روزه جز گرسنگی شکم . آنچه مراست از فضل توست، نه از فعل من.
خدایا !
همه کس می خواهند که در تو نگرند ، من می خواهم که تو در من نگری.
خدایا !
اگر مرا فردا در دوزخ افکنی ، فریاد برآورم که وی را دوست داشتم . با دوست این کنند؟
خدایا !
از کشته ی تو بوی خون نیاید و از سوخته ی تو بوی دود ، چرا که سوخته ی تو به سوختن شاد است و کشته ی تو ، به کشتن خشنود.
خدایا !
هرگز تو را یاد نکردم - مگر به غفلت و اکنون که جان می رود، از طاعت تو غافل ام . ندانم حضور کی خواهد بود.
خدایا !
من در کلبه فقیرانه خود چیزی دارم، که تو در عرش کبریایی خود نداری، من چون تویی دارم ،و تو چون خود نداری.
خدایا !
اگر من نتوانم که از گناه باز ایستم ، تو می توانی که گناهم را بیامرزی.
خدایا !
همه ی یادها بی یاد تو غرور است و همه ی غم ها با یاد تو سرور است.
خدایا !
دل مرا جز برای دیدن تو از دیگران برگردان، تا از دیگری گریزان و با تو هم داستان باشم.
خدایا !
عاجز و سرگردانم ،نه آنچه دانم دارم ونه آنچه دارم دانم.
خدایا !
آن که تو را می داند نمی داند ، پس چه گونه باشد حال کسی که تو را نداند.
خدایا !
مرا فقر و تنگدستی به تو رسانید و لطف تو آن را زایل نگردانید.
خدایا !
آن کس که تو را به تحقیق بداند همیشه تو را طلب کند . اگر چه داند که هرگزت نیابد.
نظر