اطلاعیه

بستن

راهنمای فروم - حتما بخوانید

با سلام

قابل توجه کاربران محترم تالار گفتگو

قبل از ارسال پست یا ایجاد موضوع جدید، تاپیک قوانین و راهنمای فروم را مطالعه نمائید.

کاربران و مخصوصا تازه واردین لطفا دقت باشید که هرگونه پیشنهاد مدیریت سرمایه یا فروش تحلیل و یا برگزاری کلاس و ... که خارج از محیط عمومی فروم باشد را به هیچ عنوان بدون تحقیق و کسب اطلاعات کامل و کافی دنبال نکنید در غیر این صورت مسئولیت و عواقب آن بر عهده خود شخص می باشد.

همچنین لازم به ذکر است مسئولیت ارتباطات خارج از پست های عمومی فروم اعم از پیام خصوصی یا چت یا دیداری یا شنیداری با سایر اعضای فروم کاملا با خود اعضا هست و وارد کردن آن به صورت عمومی در فروم ممنوع است. برای امنیت بیشتر جهت گرفتن پاسخ سوالات خود از انجمنها استفاده نمایید.

دوستان توجه داشته باشند که تمامی بخش های اختصاصی و عمومی فروم کاملا رایگان بوده و به هیچ عنوان نیاز به پرداخت وجه به هیچ کس برای باز شدن دسترسی نیست.

منتها به این دلیل که در این بخش ها معمولا کار تیم ورک و گروهی انجام میشود، مناسب ورود افراد با شرایط خاصی است که مدیر آن بخش تعیین میکند و برای همه افراد کارایی ندارد چون مستلزم بر عهده گرفتن مسئولیت یا دانش کافی در آن حوزه می باشد.

لذا ضمن پوزش از کاربرانی که تقاضای دسترسی آن ها به بخش های اختصاصی توسط مدیران بخش رد میشود، توصیه میکنیم که پس از فراگیری موضوعات عمومی و تخصصی فراوانی که در روی فروم قرار دارد چنانچه برنامه ویژه ای برای کار در بخش های اختصاصی و کار گروهی دارند آن را مکتوب برای مدیران هر بخش بنویسند و سپس اقدام به درخواست دسترسی بکنند.


با احترام
مشاهده بیشتر
مشاهده کمتر

همه جیز اینجا پیدا میشه از مطالب جالب و خواندنی تا درد دل

بستن
X
 
  • فیلتر کردن
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
پست های جدید

  • در ساعت روز دوشنبه شب یورو به دلار بای است

    هم اکنون ساعت ده روز دوشنبه یورو به دلار در حال صعود می گی نه نگاه کن

    نظر


    • نوشته اصلی توسط tracer_qm نمایش پست ها
      آقا اون قسمت آخرش چطور شد؟
      منظورم اون 16-16-13-20
      16
      16
      13
      20
      -----------+ جمع کنید
      17750
      در پرویو درست ردیف میشه ولی آپلود میکنم بصورت ستودنی در میاد ایراد ارسال دارم دیگه شرمنده نمیتونم این ایراد ارسال رو بر ظرف کنم

      WE LOVE YOU , PCM

      باز کردنحساب درPCM از لینگ زیر همراه با پشتیبانی من در تحلیل eurusd , online را با من معامله کنید.

      accuont real
      account demo


      نظر


      • اینجور اتاقی فقط حال میده موافقیت؟

        نظر


        • فقط اون اسنایپرو بردارم برام بسه
          3 تا هدف میگیرم برای نوازش محض

          1- داداش برنانکه باصفا
          2- داداش دراگی میربون
          3- رفیق کینگ(نمیدونم شاید الان عوض شده باشه)

          خودمونیما برادرکشی هم عالمی داره ها.......
          بقیشم واسه خودتون
          ویرایش توسط Barcelona : https://www.traderha.com/member/4220-barcelona در ساعت 09-19-2012, 12:45 AM
          Think / Act / Enjoy

          نظر


          • قدیما میگفتن ف ار ک س یعنی میدان جنگ که تریدر واسه هرلحظه این بازار باید نقشه و استراتژی خاص خودشو داشته باشی
            ولی انگار برای صاحب این اتاق سوءتفاهمی پیش اومده
            البته انگار جواب هم گرفته با این کار

            نتیجش خوب باشه شاید روزی ما هم زدیم تو این کار


            ارادت

            نظر


            • دوستان عزیز فارکسی

              بعلت مشکلات معیشتی که دارم باید برم دنبال کار برای همین فعالیتم به حداقل خودش میرسه یا کلا فعالیتی نخواهم داشت ! فارکس حقیقتا یک شغل بتمام معناست البته با یک سرمایه معقول مثلا در حد 10000 هزار دلار !

              این پست بخاطر این زدم که تازه چند تایپیک باز کردم و مجبورم ابتدای راه ناتمام بزارمشون ! دوستان که علاقمند و براشون مهمه میتونند ادامه بدهند!

              من به نتیجه که میخواستم رسیدم و اون طراحی یک سیستم معاملاتی فوق العادست البته این موفقیت بعد از سه سال زحمت کشیدن و وقت و از دست دادن چند صد دلار سرمایه من بود ! البته ناراحت نیستم قرار نیست موفقیت بدون تلاش و هزینه دادن بدست بیاد !

              من با اینکه در یک روستا بدون هیچ امکاناتی تونستم در این بازار پیشرفته موفق شوم برایم کافیست !

              تصمیم دارم که این سیستم برای بچه ای خودمم که اگر خدا بخواد مهرماه بدنیا بیاد بنام نقشه گنج به ارث بزارم شاید بدرد اون بخوره !

              در اخر از استاد " استاد پرور " خودم اقای ازادی و همچنین اقای بهزاد بهزادی و اقای حسین اسکندرانی تریدر مطرح عربستانی و مدیریت و کارکنان شرکت پرسپولیس که سهم مهمی در موفقیت اینجانب داشتند تشکر میکنم .

              به امید موفقیت همه دوستان
              در ف ا رک س هر چه کمتر بدانید موفقتر هستید !

              اساس کار در ف ا ر کس مدیریت سرمایه با یک توجیه تکنیکال هست !

              همیشه بیاد داشته باشید انچیزی که در ف.ارکس تمام میشود "فرصتهای معاملاتی" نیست بلکه سرمایه شماست !

              همه نوشتهایم جنبه اموزشی داردو نویسنده هیچ مسئولیتی در قبال خرید و فروش خوانندگان ندارد !




              نظر


              • دوست عزیز شما که تازه به موفقیت در طراحی یک سیستم معاملاتی رسیدین دیگه چرا میرید دنبال یک کار دیگه؟

                نظر


                • امان از بي پولي . اين موقعيت براي منم چند ماه قبل پيش اومد . وقتي مخارج بالا هست و آدم پشتوانه اي نداشته باشه و پولي نداشته باشه كه باهاش بشه با ريكس و مديريت سرمايه معقول از فاركس درامدي داشته باشه ، قدرتمند ترين و كارآمد ترين سيستم معاملاتي چه سودي داره ؟
                  ورود به معامله با منطق انسانی
                  خروج
                  از معامله با احساس ماشینی
                  لینکهای پرایس اکشن:

                  وبسایت

                  کانال تلگرام

                  نظر


                  • چرا زاویه دید مهم است؟
                    به این حجم از اشیا نگاه کنید. آیا پیامی در آن مستتر است؟!
                    بیشتر دقت کنید و از زاویه دیگری نگاه کنید:
                    باز هم نشد؟!
                    پس لازم شد که باز، از زاویه دیگری نگاه کنیم!
                    دیدید؟ چیزی که در ابتدا برای ما بی*معنی بود، در یک زاویه دید خاص، زیبا و هنری و مبتکرانه به نظر می*رسد.
                    وقتی با یک معادله ریاضی کلنجار می*روید و نمی*توانید حلش کنید، وقتی در مورد یک معضل اجتماعی اندیشه می*کنید و جز فرسایش مغز چیزی حاصلتان نمی*شود، زمانی که امکانات و نداشته*های خود را در جهت نیل به هدفتان فهرست می*کنید و ناتوان از تصمیم*گیری می*شوید، در بسیاری از موارد تغییر زاویه دید است که به کمکتان می*آید، نه اصرار بر تمرکز بیشتر. حتی خرد جمعی هم اگر نخواهد زاویه دید را تغییر دهد و مصر بر نگریستن از یک زاویه باشد، نمی*تواند تصویر مطلوب غایی را ایجاد کند.
                    اما اطلاعاتی در مورد این پرتره سه*بعدی از محمدعلی کلی:این حجم زیبا و ابتکاری به وسیله مایکل کالیشساخته شده است و متشکل از ۲۵۰۰ کیسه بوکس، ۱۰٫۵ کیلومتر کابل فلزی ضدزنگ و بیش از ۱۱۰۰ متر لوله آلومینیومی است. سه سال طول کشید تا این بنای ۶٫۵ متری ساخته شود
                    WE LOVE YOU , PCM

                    باز کردنحساب درPCM از لینگ زیر همراه با پشتیبانی من در تحلیل eurusd , online را با من معامله کنید.

                    accuont real
                    account demo


                    نظر


                    • اتومبیل مردی که به تنهایی سفر می کرد در نزدیکی صومعه ای خراب شد.

                      مرد به سمت صومعه حرکت کرد و به رئیس صومعه گفت : «ماشین من خراب شده. آیا می توانم

                      شب را اینجا بمانم؟ »
                      ...
                      ......

                      رئیس صومعه بلافاصله او را به صومعه دعوت کرد. شب به

                      او شام دادند و حتی ماشین او را تعمیر کردند.
                      ...
                      شب هنگام وقتی مرد می خواست

                      بخوابد صدای عجیبی شنید. صدای که تا قبل از آن هرگز نشنیده بود . صبح فردا از

                      راهبان صومعه پرسید که صدای دیشب چه بوده اما آنها به وی

                      گفتند:

                      « ما نمی توانیم این را به تو بگوییم .

                      چون تو یک راهب نیستی»

                      مرد با نا امیدی از

                      آنها تشکر کرد و آنجا را ترک کرد.

                      چند سال بعد ماشین همان مرد بازهم در

                      مقابل همان صومعه خراب شد .

                      راهبان صومعه بازهم وی را به صومعه دعوت کردند

                      ، از وی پذیرایی کردند و ماشینش را تعمیر کردند.. آن شب بازهم او آن صدای مبهوت

                      کننده عجیب را که چند سال قبل شنیده بود ، شنید.

                      صبح فردا پرسید که آن صدا

                      چیست اما راهبان بازهم گفتند:

                      « ما نمی توانیم

                      این را به تو بگوییم . چون تو یک راهب نیستی»

                      این بار مرد گفت «بسیار خوب ، بسیار خوب ، من حاضرم حتی زندگی

                      ام را برای دانستن فدا کنم. اگر تنها راهی که من می توانم پاسخ این سوال را بدانم

                      این است که راهب باشم ، من حاضرم . بگوئید چگونه می توانم راهب بشوم؟»

                      راهبان پاسخ دادند « تو باید به تمام نقاط کره زمین سفر کنی و به ما بگویی

                      چه تعدادی برگ گیاه روی زمین وجود دارد و همینطور باید تعداد دقیق سنگ های روی زمین

                      را به ما بگویی. وقتی توانستی پاسخ این دو سوال را بدهی تو یک راهب خواهی شد.»

                      مرد تصمیمش را گرفته بود. او رفت و 45 سال بعد برگشت و در صومعه را زد.

                      مرد گفت :*« من به تمام نقاط کرده زمین سفر کردم و عمر خودم را وقف کاری

                      که از من خواسته بودید کردم . تعداد برگ های گیاه دنیا 371,145,236, 284,232 عدد

                      است. و 231,281,219, 999,129,382 سنگ روی زمین وجود دارد»

                      راهبان پاسخ

                      دادند :« تبریک می گوییم . پاسخ های تو کاملا صحیح است . اکنون تو یک راهب هستی.

                      ما اکنون می توانیم منبع آن صدا را به تو نشان بدهیم..»

                      رئیس راهب های

                      صومعه مرد را به سمت یک در چوبی راهنمایی کرد و به مرد گفت : «صدا از پشت آن در

                      بود»

                      مرد دستگیره در را چرخاند ولی در قفل بود . مرد گفت :« ممکن است کلید

                      این در را به من بدهید؟»

                      راهب ها کلید را به او دادند و او در را باز کرد.

                      پشت در چوبی یک در سنگی بود . مرد درخواست کرد تا کلید در سنگی را هم به

                      او بدهند..

                      راهب ها کلید را به او دادند و او در سنگی را هم باز کرد. پشت

                      در سنگی هم دری از یاقوت سرخ قرار داشت.. او بازهم درخواست کلید کرد .

                      پشت

                      آن در نیز در دیگری از جنس یاقوت کبود قرار داشت.

                      و همینطور پشت هر دری در

                      دیگر از جنس زمرد سبز ، نقره ، یاقوت زرد و لعل بنفش قرار داشت.

                      در

                      نهایت رئیس راهب ها گفت:« این کلید آخرین در است » . مرد که از در های بی پایان

                      خلاص شده بود قدری تسلی یافت. او قفل در را باز کرد. دستگیره را چرخاند و در را باز

                      کرد . وقتی پشت در را دید و متوجه شد که منبع صدا چه بوده است متحیر شد. چیزی که او

                      دید واقعا شگفت انگیز و باور نکردنی بود.

                      .....اما من نمی توانم بگویم او چه

                      چیزی پشت در دید ، چون شما راهب نیستید .

                      لطفا به من فحش ندید؛ خودمم دارم دنبال اون کسی که اینو برای من فرستاده میگردم تا حقشو کف دستش بگذارم!
                      WE LOVE YOU , PCM

                      باز کردنحساب درPCM از لینگ زیر همراه با پشتیبانی من در تحلیل eurusd , online را با من معامله کنید.

                      accuont real
                      account demo


                      نظر


                      • نوشته اصلی توسط saman51 نمایش پست ها
                        چرا زاویه دید مهم است؟
                        به این حجم از اشیا نگاه کنید. آیا پیامی در آن مستتر است؟!
                        بیشتر دقت کنید و از زاویه دیگری نگاه کنید:
                        باز هم نشد؟!
                        پس لازم شد که باز، از زاویه دیگری نگاه کنیم!
                        دیدید؟ چیزی که در ابتدا برای ما بی*معنی بود، در یک زاویه دید خاص، زیبا و هنری و مبتکرانه به نظر می*رسد.
                        وقتی با یک معادله ریاضی کلنجار می*روید و نمی*توانید حلش کنید، وقتی در مورد یک معضل اجتماعی اندیشه می*کنید و جز فرسایش مغز چیزی حاصلتان نمی*شود، زمانی که امکانات و نداشته*های خود را در جهت نیل به هدفتان فهرست می*کنید و ناتوان از تصمیم*گیری می*شوید، در بسیاری از موارد تغییر زاویه دید است که به کمکتان می*آید، نه اصرار بر تمرکز بیشتر. حتی خرد جمعی هم اگر نخواهد زاویه دید را تغییر دهد و مصر بر نگریستن از یک زاویه باشد، نمی*تواند تصویر مطلوب غایی را ایجاد کند.
                        اما اطلاعاتی در مورد این پرتره سه*بعدی از محمدعلی کلی:این حجم زیبا و ابتکاری به وسیله مایکل کالیشساخته شده است و متشکل از ۲۵۰۰ کیسه بوکس، ۱۰٫۵ کیلومتر کابل فلزی ضدزنگ و بیش از ۱۱۰۰ متر لوله آلومینیومی است. سه سال طول کشید تا این بنای ۶٫۵ متری ساخته شود
                        سامان جان درود بر تو
                        تصاویر رو لولو برده؟!؟!؟
                        Think / Act / Enjoy

                        نظر


                        • شنیدنی*ترین روایت عاشقی

                          شنیدنی ترین روایت عاشقی




                          علی


                          آدمی در فصل جوانی تا کشتی دلش به ساحل دلبری ناز پهلو نگیرد آرام نمی یابد. دیری بود که بهار عمرم از راه رسیده بود و فکرهایی اینچنین گاه و بی گاه به خانه ذهنم هجوم می آورد.

                          اما من چون دیگر جوانان نبودم که در همسرگزینی به آرامشی نسبی و موقت دل خوش بدارم، من کسی را می جستم که بال پروازم تا بلندای قله قرب خدا باشد، همسری که پشت و پناهم باشد در طاعت معبود.

                          اما چه کسی؟

                          جز فاطمه چه کسی می توانست جامه این آرزو را بر تن من بپوشاند.

                          خویشان قریشی من، دختران پری چهر و شوهرباز کم نداشتند اما هیچکدام مرا به ساحل آرامش نمی رساندند.

                          خدایا! چگونه این خواسته را با حبیبم پیامبر، در میان نهم. خجالت، جرأت آشکار نمودن این راز را از من خواهد ستاند. پس معبود من! خودت راهی فرا رویم بگشا.

                          فاطمه آمد در حالى كه پایین لباسش بر زمین كشیده مى‏شد.آرام گام بر میداشت و غرق در حیا بود چندانکه یکبار بر زمین افتاد و پیامبر فرمود: خداوند تو را در دنیا و آخرت از افتادن نگاه دارد.

                          راوی

                          ... راست می گفت علی، در تمام عالم کسی جز فاطمه هم کفو او نبود. این را خود پیامبر بعدها چنین فرموده بود:

                          خدایم مرا فرمود که: «لو لم اخلق علیا لما کان لفاطمة ابنتک کفو علی وجه الارض‏» (بحار الانوار، ج‏43، ص‏9.)

                          اگر علی را نمی‏آفریدم، برای دختت فاطمه روی زمین هم شأنی نبود.

                          فاطمه البته خواستگارانی داشت که همه را دست رد به سینه زده بود، پیش از علی، عمر و ابوبکر به خود جرأت داده بودند تا خواسته خویش را با پیامبر در میان نهند و هر یک جز یک جمله از رسول خدا نشنیدند:

                          "درباره فاطمه چشم به راه وحی الهی ام."

                          در باغ انصار

                          این هر دو تن که یقین کردند رای فاطمه با ایشان نیست، به فراست دریافتند که پیامبر جز به علی نمی اندیشد، از این رو پس از شور با سعد بن معاذ به سراغ وی رفته او را در باغ یکی از انصار یافتند که نخلها را آبیاری می*نمود.

                          ایشان، علی را از نیت خیر خود آگاه ساخته وی را به خواستگاری فاطمه فراخواندند:

                          - ای ابوالحسن! اگر دستت خالی است یا بیم آن داری که فاطمه از خواسته ات به خاطر فقر روی برتابد، ما اینک از ثروت خود تو را بی نیاز خواهیم کرد.

                          علی چون این سخن را شنید اشک شوق در دیدگانش فرو نشست.

                          - خدا از زبانتان بشنود دیر زمانی است که در اندیشه این کارم اما مانده ام چگونه، پیامبر را از نیتم مطلع سازم.

                          - دل را باید به دریا زد. یا خود پای پیش نه یا دیگری را برای این کار واسطه کن.

                          - آری! سخن حق همین است که گفتی، هم اینک به خانه پیامبر می روم و پرده از راز خود می گشایم.

                          علی این را گفت و راه خانه پیامبر در پیش گرفت. پیامبر آن شب در خانه امّ سلمه می آسود.

                          خانه امّ السلمه

                          صدای دقّ الباب در بلند شد. امّ السلمه با نگاهی به رسول خدا

                          - یعنی کیست این وقت روز؟

                          - امّ السلمه! شتاب کن! و بیش از این نپرس! او کسی است که خدا و پیامبرش وی را دوست می دارند.

                          امّ السلمه با اشتیاق چنان برخاست که نزدیک بود پایش بلغزد.

                          در باز شد و علی با احترام وارد شد.

                          به محضر پیامبر فرود آمد و پس از تحیّت و ادب نشست و سر به زیر افکند.

                          ساعتی سکوت تنها حرفی بود که میان این دو یار دیرینه رد و بدل می شد. حیای علی و عظمت محضر پیامبر چنین اقتضا می*کرد.

                          بالاخره رسول خدا قفل سکوت را شکست:

                          - علی جان! اگر خواسته ای داری، من سرا پا گوشم.

                          - ای رسول خدا! سابقه خویشی من با شما و پیشی من در اسلام و جهادم در راه دین خدا بر شما پنهان نیست، با این وجود نمی دانم آیا...

                          - ای جان پیامبر! اصل سخن را بگو! همانا تو را از آنچه بر زبان می رانی بسی والاتر یافته ام.

                          عرق بر پیشانی علی نشسته بود و همانطور که سر به زیر افکنده داشت آرام فرمود:

                          - حال که چنین است آیا به نکاح من با فاطمه رضا می دهی؟

                          پیامبر که گویا چنین روزی را انتظار می کشید، اندکی تامل کرد آنگاه فرمود:

                          - علی جان! تو اخلاق مرا نیک می شناسی، من بدون مشورت با دخترم از جانب وی تصمیم نمی گیرم؛ پیش از تو نیز برخی از بزرگان قریش از فاطمه خواستگاری کرده اند و من هر بار که خواسته شان را با او در میان نهاده ام آثاری از رضایت در چهره اش ندیده ام. اینک برخیز که من درباره تو با فاطمه سخن خواهم گفت.

                          پیامبر و فاطمه

                          در باز شد و پیامبر به خانه فرود آمد.

                          دختر مثل همیشه تبسم کنان به پیشباز پدر آمد، ردا را از دوش او برگرفت و با دست محبت کفش های پیامبر را بیرون آورد. پای مبارک پدر را که شستشو داد وضویی ساخت و به درخواست پیامبر نزد وی نشست.

                          - میوه دل پدر! تو می*دانی که من همیشه آرزوی خوشبختی تو را داشته ام و در این راه از هیچ تلاشی فرو گذار نبوده ام. اینک زهرای من! تو در آستانه ازدواج هستی و من همیشه از خدا خواسته ام که تو را به عقد بهترین مخلوق خود درآورد. پسر عمم علی را بهتر از هر کسی می شناسم، تو نیز از حسن سابقه او در ایمان و جهاد و وفاداریش به من، نیک خبر داری. با تو بگویم که علی درباره تو اندیشه*ی نیکی دارد. او امروز به خواستگاری تو نزد من آمده بود و اکنون چشم به راه است تا پاسخ تو را از زبان من بشنود. آیا به این وصلت خشنودی؟

                          در این هنگام فاطمه در سکوتی اسرارآمیز فرو رفت.

                          علی از کودکی در خانه پیامبر بزرگ شده بود. فاطمه علی را همواره کوهی پشت پیامبر و برادری عزیز برای خود به شمار می آورد. علی نیز پیوسته در غم و شادی این خانواده شریک بود هم آن روز که در رنج و شکنجه شعب ابی طالب، پروانه وار گرد سر پیامبر می چرخید. و هم روزهای بسیار دیگر که در کشاکش جنگ ها و چکاچاک شمشیرها، غم از چهره پیامبر می زدود.

                          طبیعی بود که آثاری از ناخشنودی در سیمای فاطمه ظاهر نشود.

                          خدایا فاطمه در این لباس و هیبت، رشک حوریان بهشتی را برانگیخته است

                          پیامبر سکوت فاطمه را به فال نیک گرفت و همانگونه که بر می خواست فرمود:

                          «الله اکبر سکوتُها اِقرارُها» (کشف الغمة، ج‏1، ص 50.)

                          فردای آن روز پیامبر در مسجد از علی پرسید.

                          - ای ابالحسن! اندوخته ای داری؟

                          - یا رسول الله! شما نیک می دانید که از مال دنیا چیزی برای خود نیاندوخته ام، تمام سرمایه من، شمشیر و زرهی است که شما در جنگ بدر به من بخشیده ای و با آن در راه خدا کارزار می کنم.

                          - همان را بفروش و از بهای آن، مختصر اثاثی برای زندگی ات فراهم کن.

                          عثمان زره را به چهارصد درهم خرید و علی بهای آن را نزد پیامبر آورد. رسول خدا بی آنکه از مقدار آن سوال کند بلال را صدا کرد و مشتی از پول را به او داد تا برای فاطمه عطر بخرد. آنگاه ابوبکر را فرمود تا اثاث منزل خریداری کند.

                          ابوبکر نیز با دو مشت پولی که از پیامبر نزد خود داشت، پیراهنی به هفت درهم، مقنعه ای به چهاردرهم، قطیفه ای مشکی، دو عدد تشک از کتان مصری، یکی بافته شده از لیف خرما و دیگری از پشم، پرده ای از جنس پشم، حصیری از بافت یمن، یک آسیاب دستی، طشتی مسین، مشکی آب از پوست حیوان، ظرف شیری از چوب، آفتابه ای قیراندود و دو کوزه*ی سفالین خریداری نمود.

                          پیامبر این اثاثیه محقرانه را که دید دستهایش به دعا بلند شد و فرمود: خدایا اینها را برای اهل بیتم مبارک گردان!

                          علی
                          امام علی (علیه السلام)

                          از فردای آن روز به مدت یک ماه با رسول خدا در مسجد نماز می گذاردم ولی بی آنکه درباره فاطمه چیزی بگویم به خانه باز می*گشتم. یک روز تنی چند از زنان پیامبر نزد من آمدند و گفتند:

                          - ای علی! آیا در پی آن نیستی که دست فاطمه را بگیری و زندگی مشترکت را زیر یک سقف آغاز کنی؟ اگر می خواهی ما واسطه شویم و این را با رسول خدا در میان نهیم.

                          من پذیرفتم و شنیدم که امّ ایمن نزد پیامبر رفته چنین گفته بود:

                          - ای پیامبر! خدا خدیجه را بیامرزاد! اگر او در قید حیات بود دوست داشت فاطمه را در لباس عروسی ببیند. همانا علی دوست دارد فاطمه را به خانه اش برد، چشمان این دو را به جمال یکدیگر روشن نما تا چشم ما نیز روشن شود.

                          پیامبر نیز فرموده بود: اگر علی چنین خواسته ای دارد چرا شما را بر این گمارده حال آنکه که من خود در این مساله چشم براه او هستم.

                          ماجرا را که شنیدم به حضور حضرتش شرف یاب شدم و عرضه داشتم:

                          ای رسول خدا! خواسته قلبی من از چندی پیش این بوده لکن حیا پرده ای میان من و شما افکنده بود.

                          آنگاه پیامبر زنان خویش را از پشت پرده صدا زد:

                          - چه کسی حاضر است؟

                          - من، ام السلمه

                          - خانه را برای دخترم فاطمه و عموزاده ام علی بیارایید.

                          - کدام حجره را؟

                          - حجره خودت را.

                          آنگاه زنان دیگر را فرمود تا فاطمه را آراسته لوازم عروسی فراهم نمایند.

                          امّ السلمه

                          فاطمه را که می آراستم بدو گفتم!

                          - آیا عطری برای خود تهیه نموده ای؟

                          - آری

                          - او را نزد من بیاور

                          فاطمه رفت و شیشه ای عطر آورد. اندکی از آن را در دستان من ریخت، بویی خوش و مسحور کننده از آن برخاست.

                          - این عطر را از کجا تهیه کرده ای؟

                          - هر گاه عمویم دحیه کلبی به خانه ما می آمد، پیامبر او را گرامی می داشت و به من امر می فرمود برای عمویت پشتی بگذار. من نیز چنین می کردم اما در همان حال می دیدم از لباسهایش چیزی فرو می ریزد و او با مهربانی می گفت آنها را برگیر و این عطر همان است که من جمع کرده ام.

                          راوی

                          علی بعدها از زبان پیامبر شنید که جبرییل گاهی به صورت دحیه کلبی بر من فرود می آمد و این عطرها عنبری است که از بالهای جبرییل فرو می ریخت.

                          علی

                          آن روز رسول خدا به من فرمود:

                          - طعامی برای عروسی فراهم کن. گوشت و نانش را من می دهم خرما و روغن هم بر عهده تو.

                          من خرما و روغن را تهیه کرده نزد پیامبر آوردم، حضرت آستین هاى لباسش را بالا زد و خرما را تمیز كرده در روغن ریخت وطعامی را بار گذاشت که عرب بدان «حیس» مى‏گفت.

                          آنگاه گوسفند فربهى بکشت و نان انبوهی فراهم کرد و مرا فرمود: هر که را كه دوست دارى فرا بخوان.

                          وارد مسجد شدم، مسجد از صحابه پیامبر موج می زد، حیا كردم در آن جمع کثیر عدّه‏اى را دعوت كنم و عدّه‏اى را نه، پس بر یك بلندى ایستاده ام و فریاد زدم:

                          همه شما را به صرف ولیمه عروسى فاطمه، دخت رسول خدا دعوت می*کنم.

                          مردم پذیرفتند و با اشتیاق گروه گروه به سوی خانه پیامبر سرازیر شدند.

                          من از كثرت جمعیت و قلّت غذا در بیم و هراس بودم، تا آنکه رسول خدا از آنچه در ذهنم مى‏گذشت مطّلع شد:

                          - على جان! نگران نباش! دعا مى‏كنم خداوند به این طعام بركت بخشد.

                          خدا را گواه می گیرم آن جمعیت كه بیش از چهار هزار تن بودند همگى از این طعام اندک خوردند، سیر بخوردند ولى اندکی از طعام نکاست.

                          دختر مثل همیشه تبسم کنان به پیشباز پدر آمد، ردا را از دوش او برگرفت و بامحبت کفش*های پیامبر را بیرون آورد. پای مبارک پدر را که شستشو داد وضویی ساخت و به درخواست پیامبر نزد وی نشست.

                          مردمان که رفتند پیامبر فرمود تا كاسه‏هایى را از غذا پر کردند و آنها را براى زنان خویش فرستاد، كاسه‏اى نیز جدا کرد و فرمود: این كاسه نیز براى على و فاطمه بماند.
                          ازدواج دو نور

                          گاه غروب خورشید، امّ سلمه را فرا خواند که فاطمه را نزد من آر!


                          هنگامى كه فاطمه فرا روی پدر رسید، حضرت حجاب از چهره او برگرفت تا على وی را نظاره کند. آنگاه دست او را در دست على نهاد.

                          - ای ابوالحسن! خدا قدم دختر رسولش را بر تو مبارك گرداند؛ براستی فاطمه خوب همسرى، و اى فاطمه! همانا على خوب شوهرى است، پس رو به سوى خانه خود آورید و اندکی صبر کنید، من نیز خواهم آمد.

                          دست دخت یگانه پیامبر را با افتخار گرفتم و به خانه فرود آمدیم.

                          فاطمه در گوشه ای نشست و من نیز در کنار او نشستم، هر دو از حیا و شرم به زمین چشم دوخته بودیم و چیزی نمی گفتیم.

                          تا اینکه صدای رسول خدا را شنیدم که می فرمود:

                          - چه كسانى اینجا هستند؟

                          - اى رسول خدا! بفرمایید، چه زائر خوبی هستید!

                          خانه علی

                          رسول خدا به خانه علی در آمد و نشست. فاطمه نیز در كنار پدر جای گرفت.

                          - فاطمه جان! برخیز و اندکی آب بیاور!

                          ساعتی بعد فاطمه با ظرفی آب نزد پیامبر آمد. پیامبر جرعه‏ اى از آب بر گرفت و مضمضه كرد و دوباره در ظرف ریخت.

                          فاطمه را خواند و كفى از آن آب را به سر و سینه اش پاشید و فرمود: برگرد! و چون برگشت كف دیگر آب را در میان دو كتفش پاشید.

                          آنگاه دست به دعا برداشت:

                          « خدایا! این دخترم فاطمه است؛ پاره تنم و محبوب ترین مردمان در نزد من. این نیز جانم و برادرم علی است؛ بهترین خلق تو در نزد من. پروردگارا! على را ولىّ و فرمانبردار خود قرار بده و اهل و عیالش را بر اومبارك گردان».

                          آنگاه فرمود:

                          اى على! نزد همسر خویش درآی، از خداوند مسالت می کنم كه بركت و رحمتش را روزی شما دو تن گرداند چه؛ او خدایی حمید و مجید است.*

                          نظر


                          • دوستان کسی از میلیاردرهای ایرانی مطلبی نداره

                            نظر


                            • سلام به نظر دوستان الان وقت مناسبی واسه خرید دلار هست

                              نظر


                              • كاش همون طور كه اينترنت دنيا را تبديل كرده به يه ده كده ، يه چيزي هم اختراع ميشد تا به همين اندازه دلاي آدما را بهم نزديك ميكرد ، تا بهتر احساس همديگرو درك ميكرديم ، بهتر اخلاق و روحيات همديگرو ميشناختيم . كاش يه دستگاهي ميساختن تا صحت برداشت هامون را از همديگه اعتبار سنجي ميكرد . كاش اصلا بهم ديگه به شك نگاه نميكرديم . آخرشو بگم ، كاش اصلا سوء تفاهم وجود نداشت .
                                ورود به معامله با منطق انسانی
                                خروج
                                از معامله با احساس ماشینی
                                لینکهای پرایس اکشن:

                                وبسایت

                                کانال تلگرام

                                نظر

                                پردازش ...
                                X