اطلاعیه

بستن

راهنمای فروم - حتما بخوانید

با سلام

قابل توجه کاربران محترم تالار گفتگو

قبل از ارسال پست یا ایجاد موضوع جدید، تاپیک قوانین و راهنمای فروم را مطالعه نمائید.

کاربران و مخصوصا تازه واردین لطفا دقت باشید که هرگونه پیشنهاد مدیریت سرمایه یا فروش تحلیل و یا برگزاری کلاس و ... که خارج از محیط عمومی فروم باشد را به هیچ عنوان بدون تحقیق و کسب اطلاعات کامل و کافی دنبال نکنید در غیر این صورت مسئولیت و عواقب آن بر عهده خود شخص می باشد.

همچنین لازم به ذکر است مسئولیت ارتباطات خارج از پست های عمومی فروم اعم از پیام خصوصی یا چت یا دیداری یا شنیداری با سایر اعضای فروم کاملا با خود اعضا هست و وارد کردن آن به صورت عمومی در فروم ممنوع است. برای امنیت بیشتر جهت گرفتن پاسخ سوالات خود از انجمنها استفاده نمایید.

دوستان توجه داشته باشند که تمامی بخش های اختصاصی و عمومی فروم کاملا رایگان بوده و به هیچ عنوان نیاز به پرداخت وجه به هیچ کس برای باز شدن دسترسی نیست.

منتها به این دلیل که در این بخش ها معمولا کار تیم ورک و گروهی انجام میشود، مناسب ورود افراد با شرایط خاصی است که مدیر آن بخش تعیین میکند و برای همه افراد کارایی ندارد چون مستلزم بر عهده گرفتن مسئولیت یا دانش کافی در آن حوزه می باشد.

لذا ضمن پوزش از کاربرانی که تقاضای دسترسی آن ها به بخش های اختصاصی توسط مدیران بخش رد میشود، توصیه میکنیم که پس از فراگیری موضوعات عمومی و تخصصی فراوانی که در روی فروم قرار دارد چنانچه برنامه ویژه ای برای کار در بخش های اختصاصی و کار گروهی دارند آن را مکتوب برای مدیران هر بخش بنویسند و سپس اقدام به درخواست دسترسی بکنند.


با احترام
مشاهده بیشتر
مشاهده کمتر

همه جیز اینجا پیدا میشه از مطالب جالب و خواندنی تا درد دل

بستن
X
 
  • فیلتر کردن
  • زمان
  • نمایش
پاک کردن همه
پست های جدید

  • شعر اول رو حمید مصدق گفته بوده که همه خوندن یا شنیدن :

    تو به من خنديدي و نمي دانستي
    من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
    باغبان از پي من تند دويد
    سيب را دست تو ديد
    غضب آلود به من كرد نگاه
    سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
    و تو رفتي و هنوز،
    سالهاست كه در گوش من آرام آرام
    خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
    و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
    كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت


    بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

    من به تو خنديدم
    چون كه مي دانستم
    تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي
    پدرم از پي تو تند دويد
    و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه
    پدر پير من است
    من به تو خنديدم
    تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
    بغض چشمان تو ليك
    لرزه انداخت به دستان من و
    سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
    دل من گفت: برو
    چون نمي خواست به خاطر بسپارد
    گريه تلخ تو را
    و من رفتم و هنوز
    سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
    حيرت و بغض تو تكرار كنان
    مي دهد آزارم
    و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
    كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت


    و از اونا جالب تر جوابیه که یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر داده
    که خیلی جالبه بخونید :

    دخترک خندید و
    پسرک ماتش برد !
    که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
    باغبان از پی او تند دوید
    به خیالش می خواست،
    حرمت باغچه و دختر کم سالش را
    از پسر پس گیرد !
    غضب آلود به او غیظی کرد !
    این وسط من بودم،
    سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
    من که پیغمبر عشقی معصوم،
    بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
    و لب و دندان ِ
    تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
    و به خاک افتادم
    چون رسولی ناکام !
    هر دو را بغض ربود...
    دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
    "
    او یقیناً پی معشوق خودش می آید! "
    پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
    "
    مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
    سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
    عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
    جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
    همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
    این جدایی به خدا، رابطه با سیب نداشت

    نظر


    • جان آلفرد پائولسون بنیان*گذار، ريیس، مدیر پرتفولیو و اداره کننده شرکت پائولسون اند کو، یک صندوق پوشش سرمایه واقع در نیویورک است. پائولسون در 14 دسامبر سال 1955 در کویینز نیویورک در آمریکا متولد شد.


      تریدرهای عزیز دقت کنید جان پائولسون تونسته بین 1994 الی 2011، 2 میلیون دلار خودش رو با استفاده از سرمایه گذاری در بازار های مالی بعد 17 سال به 16 میلیارد دلار تبدیل کنه و عنوان سی و نهمین ثروتمند جهان رو از آن خودش کرد.در حال حاضر ثروتش 12/5 میلیارد دلار و در رتبه شصت و یکمین ثروتمند جهان قرار دارد.آخرین اطلاعی که از فعالیتهای این میلیاردر رو دارم پارسال به دلیل کاهش ارزش دلار اعلام کرد که می خواد طلا بخرد و بلافاصله 2000 تن طلا خرید.



      پائولسون به خاطر فروش استقراضی اوراق مسکن(همان معامله سل ما ولی بیشتر میلیاردرها از طریق قراردادهای فیوچرز وارد معاملات می شوند حالا دلیلش رو زیاد نمی دونم و خوشحال می شم که کسی اطلاعاتی در این باره داشته باشه رو پست کنه) پیش از بحران 2008 و در زمان اوج حباب مسکن توانست ثروت خودش رو توی بحران و وضعیت بد اقتصادی مردم در کمتر از یک سال 2 برابر کنه که این امر در ماههای پیش جنبش 99٪ وال استریت رو به خشم آورده بود و این جنبش یک روز روبروی درب خانه پائولسون تظاهرات کردند. او اطلاعات بنیادین خوبی از وضعیت فروش وام*های مسکن که گلدمن ساچ آنها را دسته بندی می*کرد، داشت. این اطلاعات قاعدتا قابل دسترس عموم بود و از این جهت دولت آمریکا نتوانست آقای پالسون را متهم به سوءاستفاده از اطلاعات داخلی بکند، هر چند شرکت گلدمن ساچ پذیرفت که 600 میلیون دلار جریمه به خاطر فعالیت*های مشکوک در ارتباط با فروش وام*های مسکن بپردازد!


      او فرزند ژاکلین و آلفرد پائولسون است. آلفرد مدیر مالی شرکت روابط عمومی رودرفین بود. جان پائولسون در کویینز به مدرسه وایت استون هبرو رفت و سپس در سال 1978 از کالج تجارت دانشگاه نیویورک مدرک کارشناسی مدیریت مالی دریافت کرد. او اولین دانشجو در کلاسشان بود که فارغ*التحصیل شد. جان سپس به دانشگاه *هاروارد رفت و با دریافت عنوان «شاگرد ممتاز بیکر»، (بالاترین نشان افتخار این مدرسه برای قرار گرفتن در 5 درصد بالای تحصیلی)، در سال 1980 با مدرک MBA فارغ*التحصیل شد. پائولسون پس از فارغ*التحصیلی نخستین کار خود را در گروه مشاوره بوستون(BCG) شروع کرد.



      این گروه یک بنگاه مشاوره مدیریت است که در 40 کشور دنیا فعالیت می*کند و به عنوان یکی از با اعتبارترین بنگاه*های مشاوره مدیریت و پیشتاز در استراتژی کسب*و*کار در جهان محسوب می*شود. پائولسون سپس در سال 1982 به شرکت سرمایه*گذاری خصوصی بازار متوسط شرکای اودیسی پیوست تا تحت نظارت لئون لوی، نابغه سرمایه*گذاری وال*استریت که یکی از ابداع*کنندگان صندوق پوشش سرمایه و صندوق*های سرمایه*گذاری مشترک در جهان بود و در سال 2003 از دنیا رفت، کار کند. او تا سال 1984 در این شرکت باقی ماند.

      جان سپس در گروه شرکت*های بر استرنز مشغول به کار شد. این گروه تا سال 2008 و قبل از فروپاشی و فروش به شدت زیر قیمت آن، یک بانک سرمایه*گذاری و مبادله اوراق بهادار و کارگزاری بود. پائولسون از سال 1984 تا 88 در این شرکت مشغول به کار بود. پائولسون قبل از تاسیس بنگاه خود از سال 1988 تا 1992 یکی از شرکا در بنگاه سرمایه*گذاری گراس پارتنرز نیز بود. جان پائولسون نهایتا در سال 1994 صندوق پوشش سرمایه خود را با 2 میلیون دلار سرمایه و تنها دو کارمند (پائولسون و دستیارش) و با نام پائولسون اند کو (PCI) تاسیس کرد. این بنگاه خدمات خود را به صندوق سرمایه*گذاری مشترک ارائه می*کند. این بنگاه همچنین حساب*های موسسات بانکی یا پس*انداز، برنامه*های بازنشستگی و شرکت*ها در بازارهای عمومی سرمایه در کل جهان را مدیریت می*کند.

      پائولسون اندکو از تحلیل*های بنیادی برای سرمایه*گذاری استفاده می*کند.

      سرمایه تحت مدیریت این شرکت تا اول ژوئن سال 2007 در حدود 12/5میلیارد دلار بود که تا نوامبر 2008 به 36 میلیارد دلار رسیده بود.

      به گفته گریگوری زاکرمن در کتاب بزرگ*ترین تجارت*های تاریخ، درآمد روزانه پائولسون فقط در سال 2007 روزانه 10 میلیون دلار؛ یعنی مبلغی بیش از درآمد جی کی رولینگ (نویسنده کتاب هری پاتر)، اوپرا وینفری(مجری معروف آمریکایی) و تایگر وودز (بازیکن میلیاردر گلف) با هم، بوده است.


      پائولسون اندکو، تحت رهبری جان پائولسون کار تامین سرمایه و سرمایه*گذاری روی شرکت*هایی را که با مشکل مواجهند و در شرف خریده شدن توسط شرکت*های دیگر هستند، انجام می*دهد. پائولسون در سال 2008 تصمیم گرفت صندوق جدیدی راه*انداز کند که برای مشکلات سرمایه وال*استریت از طریق پول قرض دادن به بانک*های سرمایه*گذاری و صندوق*های پوشش سرمایه دیگر که تحت فشار مالی هستند، تامین سرمایه کند. پائولسون اند کو که 50 میلیون سهام شرکت یاهو را در نیمه اول سال 2008 خریده بود، اعلام کرده بود که در منازعه*ای که بر سر اداره شرکت ایجاد شده بود از کارل ایکان(میلیاردر دیگر از سرمایه گذاران بازارهای مالی) برای جایگزینی هیات مدیره یاهو حمایت خواهد کرد.

      جان هم مثل سورس، سیمونز،جان آرنولد و گیفن (همشون میلیاردرن) در سال بحران مالی به خاطر فعالیتهای مشکوکشان توسط کمیسیون cftc برای ارایه توضیحاتی به دادگاه احضار شدند.


      جان پائولسون تجربه وسیعی در مبادلات چه دوستانه و چه متخاصمانه در زمینه*های مختلفی چون مناقصه، شراکت و ترکیب شرکت*ها، جدا شدن شرکت*ها، سرمایه*گذاری مجدد و شکل*های دیگر سازماندهی مجدد و تامین مالی دارد. او تخصص بالایی در ارزش*گذاری سازمانی، توافقات برای شراکت، تامین مالی برای خرید شرکت*ها، قوانین ایالتی و فدرال خرید یک شرکت توسط شرکتی دیگر و مسائل قانون*گذاری دارد که همین باعث موفقیت چشم*گیر صندوق سرمایه*گذاری او شده؛ به طوری که ثروت پائولسون از سال 2009 تا 2010 دو برابر (12 میلیارد دلار) شده و او را به جایگاه چهل و پنجمین فرد ثروتمند دنیا رسانده و به عنوان یک نابغه در امور مالی شناخته شد. (حال می کنید چقدر تخصص امور مالی داره!
      )
      در حال حاضر سرمایه تحت مدیریت پائولسون در حدود 35 میلیارد دلار است. پائولسون در امور خیریه نیز فعالیت دارد و در سال 2010 مبلغ 20 میلیون دلار به مدرسه تجارت دانشگاه نیویورک برای تامین بودجه تحقیقات، کمک هزینه تحصیلی و نوسازی محوطه دانشکده کمک مالی کرده است.

      جان خانه ای به ارزش 24/5 میلیون دلار در منطقه اسپن واقع در ایلات کلرادو خریداری کرده است.

      ویرایش توسط forbes : https://www.traderha.com/member/4972-forbes در ساعت 06-21-2012, 11:54 PM

      نظر


      • جس ليورمور

        جس ليورمور (۱۹۴۰-۱۸۷۷)قطعاً يكى از بزرگترين تريدرهاى تاريخ است. او از سن ۱۴ سالگى به عنوان پادو در يكى از كارگزارى هاى بوستون شروع به كار كرد. استعداد فوق العاده او در رياضيات باعث شد كه او به وجود «الگوهايى» در نوسانات قيمت ها پى ببرد و اين زمانى بود كه اكثر مردم نوسانات قيمت را تصادفى مى دانسته و روى سهام قمار مى كردند. او نخستين تريد خودش را با خريد ۵ دلار از سهمى آغاز كرد كه سيستمش سيگنال خريد داده بود و دو روز بعد سهم را با ۱۵/۳ دلار سود نقد كرد. در آن روزها مغازه هايى براى قمار روى نوسانات زنده بازار وجود داشت و جس با سيستمش آنقدر در اين مغازه ها موفق عمل كرد كه تمام اين مغازه ها ورود جس را به محل كسبشان ممنوع كردند. جس كه در سنى حدود ۲۰ سال توانسته بود ده هزار دلار پول نقد داشته باشد براى خريد و فروش به وال استريت رفت. يكى از مهمترين درس هايى كه او در ۵ سال اول تريدش گرفته بود اين بود كه وقتى شروع به استفاده از يك سيستم مطمئن كرد با رعايت كامل ديسيپلين، هرگز خارج از سيگنال هاى سيستم تريد نكند، درسى كه برايش به قيمت چند هزار دلار تمام شده بود. جس به سرعت در وال استريت ورشكست شد و به بوستون باز گشت. جس شروع كرد به بررسى دلايل شكستش در وال استريت و متوجه شد كه سيستم او يك سيستم بى نقص اسكالپينگ (ناخنك زنى) است كه بر مبناى قيمت زنده عمل مى كند و به سرعت و با چند پوينت سود خارج مى شود. در حالى كه در وال استريت تا رسيد خريد شما از كارگزار نرسد، شما نمى توانيد متوجه شويد كه نماد مورد نظر را به چه قيمتى خريده ايد. جس به سرعت و با چند تريد موفق در مغازه ها پولش را به دست آورد و شروع كرد به تدوين سيستمى براى خريد در وال استريت. بازگشت جس به وال استريت در ۱۹۰۱ با ۵ برابر شدن سرمايه اش همراه بود: ۵۰ هزار دلار نقد. پولى كه بازهم با درسى ديگر از دست رفت. جس درست ۲ روز صاحب ۵۰ هزار دلار نقد بود. درس ۵۰ هزاردلارى كه جس را بار ديگر ورشكست كرد، اين بود: به توصيه هاى ديگران توجه نكن. روزى ليورمور با يكى از دوستان قديمى خود در كارگزارى صحبت مى كردند كه شخصى به دوست ليورمور گفت: سهم الف را بفروش، پايين مى آيد. دوست جس مى گويد: اما بازار گاو (صعودى) است. و اينجا بود كه جس در مى يابد كه او در تمام اين سال ها بيشتر به نوسانات كوچك نظر داشته تا حركت هاى بزرگ. با تمركز بيشتر روى حركات بزرگ و طراحى يك سيستم خوب، ليورمور شروع به كسب درآمد از بورس مى كند. او مى گويد: فكر كردن من را پولدار نكرد، صبر كردن برايم سودآور بود. يك درس گران قيمت ديگر: جس پى مى برد كه بازار به قله رسيده و زمان سقوط فرارسيده. او شروع به فروش مى كند اما قيمت ها هر روز بالاتر مى روند تا اينكه او با ضرر هنگفت از بازار خارج مى شود. چندى بعد از اين زيان بزرگ، تغيير روند قيمت ها آغاز مى شود و پيش بينى جس درست از آب در مى آيد. اينجا بود كه جس درس بزرگ ديگرى گرفت: عامل زمان. يك تحليلگر بايد بتواند زمان درست ورود و خروج از يك تريد را درست تشخيص دهد تا موفق شود. ليورمور زمان برگشت بزرگ ۱۹۰۷ را چنان درست تشخيص مى دهد كه تنها در روز ۲۴ اكتبر ۱۹۰۷ سه ميليون دلار سود مى كند. اين فروش هاى او چنان موثر عمل كردند كه مورگان (از كسانى كه چند سال قبل از اين سقوط با دادن ۲۰ ميليون دلار به وال استريت آن را از ورشكستگى نجات داد) شخصاً از جس مى خواهد كه فروش را متوقف كند والا به تنهايى بازار را نابود مى كند. بعد از اين روز او به خرس بزرگ وال استريت مشهور شد. يكى از مهمترين دستاوردهاى ليورمور در تريد تشخيص محدوده هاى مقاومت و حمايت توسط اوست. اصل ديگرى كه تقريباً همه بزرگان بازار بعد از او هم رعايت مى كنند، خريد پله اى است. ليورمور هميشه به صورت پله اى به معاملات وارد مى شد با رعايت اين نكته كه در خريد هميشه قيمت خريد در پله دوم بالاتر از اول بود، قيمت خريد در پله سوم بالاتر از دوم و.... در فروش هم به عكس. او هميشه قبل از ورود به يك تريد محاسبه مى كرد كه چه تعداد سهم خواهد خريد و هميشه حدود ۲۰درصد سرمايه اى كه براى اين تريد را كنار گذاشته بود درگير مى كرد. اگر قيمت در جهت ميلش پيش مى رفت در پله هاى بعدى بقيه سرمايه را رد مى كرد والا با ضرر كمى خارج مى شد.ليورمور معتقد بود كه پايين بخر و بالا بفروش غلط است و بايد بالا خريد و بالاتر فروخت.ليورمور براى هر معامله يك عامل زمان هم قائل بود و پيش از ورود مى دانست كه اين تريد تا چه زمانى باز است و به عبارت ديگر او نقطه خروج با ضرر زمانى هم داشت.نكات اصلى روش او بدين ترتيب بود: 1-اوصبر میکرد تا بازار جهت دار شود. ۲- صنايع پيشرو در جهت بازار را بررسى كرده و سهام پيشرو در آنها را شناسايى مى كرد. ۳- حجم يكى از اركان اصلى سيستم او بود. ۴- آنقدر صبر مى كرد تا نماد مورد نظر سيگنال بدهد و سپس با اطمينان و بدون تجديد نظر وارد مى شد. ۵- به محض حركت سهم در جهت دلخواه، خريد پله اى را شروع مى كرد. ۶- صبور با سهم همراه مى شد و به نوسانات كوچك قانع نمى شد. يكى از زيباترين ترفندهاى او را در زير مى خوانيد:زمانى او ده ميليون پيمانه (واحد آتيه غلات) ذرت و ۱۰ ميليون پيمانه جو فروخته بود. ناگهان يكى از بزرگان بازار (آقاى الف) شروع به خريد ذرت و جو مى كند. جس مى دانست كه اگر بخواهد پوزيشن هاى فروشش را به قيمت بازار ببندد، خودكشى كرده است (او خيلى كم به قيمت بازار وارد مى شد و هميشه نقطه ورود داشت. اهميت اين نكته در گريز از لورج بازار است). او به دنبال راهى بود كه بتواند با حداقل ضرر پوزيشن هاى زيان ده اش را ببندد. او فكر كرد حالا كه نمى تواند از آقاى الف ذرت و جو با قيمت كم بخرد، بهتر است از ديگران بخرد. از آنجايى كه مى دانست آقاى الف كمتر به جو نظر دارد، از طمع و احساسات تريدرها بهترين استفاده را كرد و در يك روز ۴ دستور خريد ۵۰۰ هزار پيمانه اى ذرت به ۴ كارگزار بزرگ آتيه مى دهد و همزمان ۴ دستور فروش ۵۰ هزار پيمانه اى جو. با فعال شدن ۴ دستور فروش جو، قيمت جو شروع به افت مى كند و تريدرهاى بازار احساس مى كنند كه اتفاقى براى آقاى الف افتاده و چون مى دانستند او مقدار زيادى ذرت دارد، پيش بينى مى كنند كه افت بعدى متعلق به ذرت است. پس ناگهان بازار شروع به فروش ذرت كرده و ليورمور در فرصت مناسب تمام ۱۰ ميليون پيمانه ذرتش را خريده و سپس به سرعت پوزيشن هاى جو را هم با تنها ۳۰۰۰ دلار ضرر مى بندد. جالب اينجاست كه قيمت به سرعت به روند صعودى خود برگشته و ۲۵ سنت بالا مى رود كه مى توانست به معناى ورشكستگى ديگرى براى او باشد. از ديگر تجربيات او تست بازار بود (اهميت حجم). زمانى كه او مى خواست حجم بالايى از سرمايه را وارد كند، ابتدا با مقدار كم در جهت عكس وارد مى شد و براساس توانايى بازار در جذب اين سرمايه، وارد تريد مى شد. او بازهم سقوط بزرگ ۱۹۲۹ بازار را درست پيش بينى كرد و در زمان سقوط او فقط پوزيشن فروش داشت. اين بار نام او تيتر اول نيويورك تايمز شد. بسيارى او را مقصر اين سقوط قلمداد كردند و سيل نامه هاى تهديدآميز به سويش روان شد. ليورمور در سال ۱۹۴۰ كتابى چاپ كرد كه ركود شديد بازار مانع از فروش خوب آن شد. او نهايتاً در افسردگى شديد ناشى از شكست در زندگى خصوصى در ۲۸ نوامبر ۱۹۴۰ با شليك گلوله اى پوزيشن ۶۳ساله زندگى اش را بست.

        ایچیموکو سر مشقی است برای آنان که به فراتر از افق های خویش می اندیشند .



        نظر


        • تجربیات نزدیک به مرگ

          دکتر "ریموند مودی" اولین فردی بود که سال 1975 در کتاب خود از این تجربه نام برد.
          "زندگی بعد از زندگی" کتابی یود که در آن تجارب افرادی که تنها برای چند دقیقه مرده بودند جمع*آوری شده بود و برای اولین بار برای عموم مطرح می*شد.
          در مصاحبه با افراد مختلف در چند کشور، ویژگیهاى مشترک «تجربیات نزدیک مرگِ» آنان طبقه‏ بندى شده است. بروز یک یا چند تا از این ویژگی ها، معرّف «تجربه نزدیک مرگ» است .
          1) احساس مُردن
          بسیارى از مردم تشخیص نمى‏ دهند که تجربه ویژه‏ اى دارند که ربطى به مرگ دارد. آنها مى‏ بینند از ارتفاعى در بالاى بدنشان به بدن خود نگاه مى‏ کنند و یکباره احساس ترس و یا حیرت و سردرگمى مى‏ کنند. یک بانوى 65 ساله ساکن شیکاگو پس از ایست قلبى میگفت: «به سختى مى‏توان این مطلب را توضیح داد. من لحظاتى را احساس کردم که در آنها دیگر من همسرى براى شوهرم نبودم؛ مادر بچه‏ هایم نبودم؛ فرزند پدرم هم نبودم. من فقط و فقط خودم بودم»
          2) آرامش و نبودن درد
          زمانى که روح بیمار در بدن خود است، درد شدیدى را احساس مى ‏کند؛ امّا هنگامى که بندها پاره مى‏شوند، احساس کاملاً واقعى از آرامش و تسکین بروز مى‏کند. یک بانو که پس از تصادف اتومبیل از نظر پزشکى مرده بود، مى‏گفت: «به نظر مى‏ آمد رشته‏ هایى که مرا به جهان متصل کرده بودند، گسسته‏ اند. از آن به بعد، احساس ترس نداشتم و بدنم را احساس نمى‏ کردم و سر و صداهاى پزشکان و پرستاران را مى‏ شنیدم که در اطراف من مشغول کار بودند؛ ولى همه اینها بى‏ معنا بودند».
          3) تجربه خروج از بدن
          در این مرحله، فرد احساس مى ‏کند که بالا مى‏ رود و از آنجا به بدن خود نگاه مى‏ کند. در اغلب افراد، وقتى که این امر اتفاق مى‏ افتد، آنها احساس مى‏ کنند که نوعى بدن دارند، هرچند که در بدن فیزیکى (مادّى) خود نیستند. بدن روحانى (قالب مثالى)، داراى شکل و ترکیبى غیر از بدن فعلى ماست؛ ولى آنان نمى ‏توانند شکل آن را توصیف کنند. یک بیمار، پس ازشوک دارویى مى‏گفت: «مى‏ توانستم از بالا به کالبدم در پایین نگاه کنم که روى تخت بیمارستان بودم و پزشکان و پرستاران با عجله به فعالیت مشغول بودند. پس از آن، ناگهان وارد جسمم شدم. خوب به یاد دارم که پس از اینکه بیدار شدم به پایین تخت نگاه مى‏ کردم تا خود را از آنجا پیدا کنم »
          4) تجربه گذر از دهلیز (تونل)
          این مرحله، پس از جدایى روح از بدن رخ مى‏ دهد. در این لحظه دهلیز یا تونلى براى افراد تجربه کننده باز مى‏ شود و آنها به درون تاریکى به پیش رانده مى‏ شوند و به درون فضایى تاریک، شروع به حرکت مى ‏کنند و در پایان به یک نور بسیار روشن مى ‏رسند. برخى از افراد به جاى دهلیز از پلکان بالا مى‏ روند و برخى نیز خود را در عبور از درهاى پرجلال و جبروتى دیده ‏اند که نماد مشخصى از گذرگاهى به عالمى دیگر به نظر مى‏ رسیدند. بعضى در عبور از دهلیز (تونل)، یک صداى زوزه و یا صداى همهمه یا نوسان و لرزش برق یا زمزمه‏ اى را مى ‏شنوند. در منظره جلوى تصویر، افرادى در حال مرگ دیده مى‏ شوند.
          اطراف آنها را ارواحى احاطه کرده‏ اند که سعى دارند توجه آنها را به بالا معطوف کنند. آنها از درون یک دهلیز تاریک گذر کرده، به نورى راه پیدا مى ‏کنند و در حال ورود به این نور، احساس احترام نسبت به آن دارند. این دهلیز از لحاظ درازا و پهنا، بى‏نهایت و مالامال از نور است.
          این مرحله را مردى آمریکایى این‏گونه تجربه کرده است: «مشغول بازى گلف بودم که ناگهان توفان شد و گلوله‏ اى از نور به کالبد من اصابت کرد. سپس خودم را بالاى کالبدم دیدم. پس از مدّتى احساس کردم بدنم به سوى تونلى کشیده مى ‏شود. احساس مى‏ کردم که به سرعت به طرف جلو حرکت مى کنم و بعد از آن، داخل تونلى قرار داشتم و شاهد نورى در دهانه خارجى آن بودم که لحظه به لحظه بزرگ‏تر و بزرگ‏تر مى شد. »
          5) رؤیت افراد نورانى
          هنگامى که فرد در درون دهلیز جاى مى‏ گیرد، موجوداتى نورانى را ملاقات مى‏ کند. آنها با تلألؤ زیبایى مى‏ درخشند؛ تلألؤى که به نظر مى‏ آید در همه چیز نفوذ کرده، شخص را با عشق و محبّت فرا مى‏ گیرد؛ امّا على‏ رغم شدت درخشندگى ‏اش چشم را ناراحت نمى ‏کند.
          در این مرحله شخص با دوستان و اقوام خویش که قبلاً مرده ‏اند، ملاقات مى‏ کند. گاهى اوقات افرادى صحبت از شهرهاى زیباى نورانى مى‏ کنند که شکوهى توصیف‏ ناپذیر دارند. در این حالت، ارتباطات از طریق کلمات - به گونه ‏اى که ما با آن مأنوسیم - صورت نمى ‏گیرد؛ بلکه از طریق تله‏ پاتى (ارتباط ذهنى) و بدون رد و بدل شدن الفاظ انجام مى‏ شود که بلافاصله (بدون گذشت زمان) فهمیده مى ‏شود.
          پسر ده‏ ساله‏ اى که بر اثر ایست قلبى، تجربه نزدیک به مرگ را چشیده بود مى ‏گفت: «در قسمت هاى انتهایى تونل به انسان هایى برخورد کردم که از کالبد آنها نور تابیده مى‏ شد، مانند آباژورها. من هیچ کدام از آن انسانها را نمى ‏شناختم ولى همه آنها به شدّت و عاشقانه مرا دوست داشتند. »
          6) رؤیت موجود نورانى برتر
          فردى که تجربه نزدیک به مرگ داشته ، معمولاً یک موجود نورانى برتر را ملاقات مى ‏کند که در نظر او مقدّس است. این امر، چنان است که برخى مى‏ خواهند براى همیشه با او باشند؛ امّا نمى‏ توانند و کار موجود نورانى آن است که آنها را به مرور کردنِ زندگى گذشته ‏شان قادر سازد. سپس توسط موجود نورانى به آنها گفته مى ‏شود که باید به بدن خاکى خود بازگردند.
          یک بانوى میان‏سال در مورد این تجربه، در زمان کودکى خود چنین مى‏گوید: «در آن لحظات، خود را در یک باغ بزرگ مملو از گل یافتم. داشتم به اطراف نگاه مى‏کردم که کالبد نورانى را مشاهده کردم. این باغ، فوق‏ العاده نورانى، با طراوت و زیبا بود؛ ولى در مقایسه با موجود نورانى، بسیار بى ‏فروغ و رنگ پریده به نظر مى‏ رسید. من احساس مى ‏کردم که شدیداً از سوى آن کالبد نورانى مورد عنایت و محبت هستم. این، بهترین و جالب‏ ترین احساسى بود که در عمرم با آن مواجه شدم و هنوز این خاطره را به یاد دارم .»

          7) مرور کردن زندگى
          در این تجربه، معمولاً کل زندگى فرد در پیش چشم او حاضر است و در واقع، مرورى بر زندگى گذشته صورت مى‏گیرد. چشم‏ اندازى فیلم گونه، رنگى و سه بعدى از تک تک همه کارهایى که فرد در زندگى‏ اش انجام داده، در پیش رویش وجود دارد. در این حالت، فرد، نه فقط هر عمل خویش، بلکه حتّى اثرات هر یک از اعمال خود را بر روى افرادى که در زندگى در اطرافش بوده ‏اند نیز درک مى‏کند. مثلاً اگر کار محبت ‏آمیزى براى کسى انجام دهیم، بلافاصله به جاى آنها، احساس خوشحالى و خوشى آنها را درمى‏ یابیم. همچنین موجود نورانى مى ‏پرسد که: با عمر خود چه کرده‏ اى؟ تقریباً همه کسانى که این مرحله را مى ‏گذرانند، با این عقیده به زندگى بازمى ‏گردند که مهم‏ترین چیز در زندگى‏شان عشق و محبت است و پس از آن، دانش. این‏گونه افراد در بازگشت خود، عطشى براى کسب دانش پیدا مى‏کنند.
          یک بیمار ساکن اوهایوى امریکا، در سن 23 سالگى چنین مى‏گوید: «روزى در زمانهاى کودکى یک سبد را از دست خواهرم ربودم، به این علّت که عروسکى در آن بود که من آن را دوست داشتم. در این مرور بر اعمال گذشته (به کمک موجود نورانى)، من از احساس خواهرم در آن لحظه آگاه شدم و به این دلیل، بسیار ناراحت و پشیمان گردیدم. زمانى که با انسانهایى برخورد مى‏کردم که آنها را رنجانده بودم، ناراحت میشدم و اگر به کسانى کمکى کرده بودم، از این عملم شاد مى‏گشتم.»
          8) عروج سریع به آسمان
          همه افرادى که تجربه نزدیک به مرگ داشته‏ اند، به تجربه دهلیز دست نیافته ‏اند، بلکه برخى تجربه غوطه ‏ور شدن را گزارش داده ‏اند. در این حالت، آنان به سرعت به آسمان عروج کرده و کیهان را از نظرگاهى که فقط مخصوص اقمار مصنوعى و فضانوردان است، دیده‏اند. یکى از کودکان در این‏باره مى ‏گفت: «خود را بسیار بالاتر از زمین دیدم، از میان ستاره ‏ها گذشتم و با فرشتگان ملاقات کردم. »
          9) اکراه از بازگشت
          براى برخى ازافراد، تجربه نزدیک به مرگ چنان رویداد لذّت بخشى است که دیگر نمى ‏خواهند از آن بازگردند و از کسى که باعث بازگشتشان مى‏شود (پزشک)، عصبانى هستند. البته این، احساسى موقتى است که بعد از یافتن امکان زندگى مجدد، خوشحال مى‏شوند. شخصى در مورد این موضوع چنین مى‏ گوید: «پس از مشاهده مجدد زندگى گذشته ‏ام، دیگر براى بازگشت به بدنم رغبتى نداشتم. در آنجا من راحت بودم و احساس مى‏کردم کالبد نورانى ‏اى که نزدیک من آمد و با نورهاى گسترده ‏اش اطرافم را احاطه کرد، عشق و محبت فوق ‏العاده‏اى نسبت به من دارد. او از من پرسید که آیا مى‏خواهم به زندگى برگردم. من به او جواب منفى دادم؛ ولى او به من تأکید کرد که باید به زندگى برگردم؛ زیرا کارهاى زیادى هست که باید انجام دهم. در همین لحظات، احساس کردم که به طرف بدنم کشیده مى‏شوم. سپس چشمانم را گشودم و پزشکى را مشاهده کردم. براى یک لحظه از بازگشت به زندگى عصبانى شدم و از بى‏ ارادگى مطلبى ناجور به پزشک معالجم گفتم. پس از مدتى از بیان آن مطلب، پشیمان شدم؛ چون او براى نجات من زحمات زیادى را متحمّل شده بود.»
          10) فضا و زمان متفاوت
          افرادى که تجربه نزدیک به مرگ داشته ‏اند مى ‏گویند: زمان به شدّت متراکم است و هیچ شباهتى به زمان عادى ندارد. آنها مى‏گویند: زمان در جریان تجربه نزدیک به مرگ مثل حضور در ابدیت است. از زنى سؤال کردند که: تجربه شما چه مدت به طول انجامید؟ وى گفت: «مى‏توانید بگویید یک ثانیه و یا ده هزار سال به طول انجامید و هیچ فرقى نمى‏کند که کدام یک را مطرح کنید.»
          همگام با سفر:
          کسانى که تا نزدیک مرگ رفته و جرعه ‏اى از تجربیات آن را چشیده ‏اند، پرواز روح، گذر از دهلیز، مشاهده برخى مردگان، دیدارافراد و انسانهاى نورانى و... را گزارش مى ‏دهند.
          پرواز روح، بر اثر کاهش ارتباطش با جسم یا وابستگى ‏اش به آن است و دهلیز، حجاب بین عالم ماده و برزخ است که در گذر از آن، در انتها به مشاهده نور نائل مى‏ آیند. مردگانى که شخص در تجربه نزدیک به مرگ مى‏بیند، برخى از کسانى هستند که به دلیل ارتباط یا علاقه یا نسبت با این شخص، روحشان در اطراف او قرار دارد و تا آن هنگام، حجاب مادّه، مانع از رؤیت آنها بوده است.
          بازگشت از سفر:
          پژوهشگران، پس از بررسى مراحل گفته شده از تجربه نزدیک به مرگ و خاطرات برخى افراد تجربه کننده، دریافت ه‏اند که این گونه افراد، پس از بازگشت، هیچ‏گاه مانند گذشته نیستند، بلکه پس از این ماجراها دچار تحولات عمیق روحى و عاطفى مى‏شوند و به استعدادهاى روحى فراوانى دست مى یابند.
          سقراط مى‏گوید: «ما از مرگ مى‏ترسیم؛ ولى در عین حال اصلاً نمى‏دانیم که مرگ چیست». راستى چرا کسانى که تجربه نزدیک به مرگ پیدا کرده‏اند، کمتر از مرگ مى‏ ترسند؟
          در واقع، این افراد، کسانى هستند که مرگ را تجربه کرده و پس از آن، بار دیگر به زندگى برگشته‏ اند. آنها به صورت عینى دریافته ‏اند که جریان مردن، ترسناک نیست. این یکى از سؤالات اساسى در زمینه اثرات این تجربه است؛ ولى این تنها اثر آن نیست. در اینجا ما به اثرات پس از بازگشت افراد از تجربه نزدیک به مرگ مى‏پردازیم.
          رهاورد سفر:
          1) عدم ترس از مرگ
          کسانى که تجربه نزدیک به مرگ داشته‏ اند، دیگر ترسى از مرگ ندارند.
          این موضوع براى افراد مختلف، معانى متفاوتى دارد. از نظر برخى ترس اولیه ناشى از درد وحشتناکى است که به نظر آنها در موقع مرگ بر انسان تحمیل مى‏شود. برخى دیگر از این امر نگران هستند که در غیاب آنها چه کسى مراقبت از عزیزانشان را به عهده خواهد گرفت. بعضى دیگر از این مى‏ترسند که آگاهى و شعورشان به یکباره از دست برود. ترس از جهنم و دوزخى شدن نیز خود، عاملى دیگر از آن جمله است.
          بعضى از افراد هم از ناشناخته‏ ها مى‏ترسند .کسانى که تجربه نزدیک به مرگ داشته‏ اند، موقعى که مى‏ گویند ترس از مرگ را از دست داده‏ اند، منظورشان این نیست که علاقه دارند زودتر بمیرند؛ بلکه بیش از هر زمان دیگر به ادامه زندگى علاقه نشان مى‏ دهند. در واقع ، احساس مى‏ کنند که اکنون تازه زندگى آنها شروع شده است. اگرچه ترس آنها از مرگ کاهش یافته، ولى اراده زندگى و علاقه به زندگى در آنها کم نشده است. این‏گونه افراد در مقایسه با قبل، از لحاظ روحى - روانى انسانهاى سالم‏ترى شده‏ اند.
          2) حس کردن اهمیت عشق و محبت
          همه آنهایى که تجربه نزدیک به مرگ داشته‏ اند، پس از بازگشت مى‏گویند که: علّت حضور ما در این جهان، عشق و مهرورزى است و غالباً بر این باورند که دوستى و محبّت، نشان بارز خوشبختى و اطمینان است، به گونه ‏اى که مابقى ارزشها در کنار آن، رنگ مى‏بازند. این آگاهى باعث تغییر و تحوّل شدیدى در ساختار فکرى عموم این افراد مى ‏شود. اگر قبلاً براى مردم ارزشى قائل نبوده ‏اند، اکنون به هر کسى به عنوان فردى قابل دوست داشتن نگاه مى‏ کنند، یا در صورتى که قبلاً ثروت، تنها قله آرزوهاى آنها بوده است، اکنون محبت برادرانه بر روح و اندیشه ‏شان حکمفرما شده است.
          3) احساس ارتباط میان همه چیزهاى جهان
          آنان این احساس را دارند که همه چیزهاى جهان با یکدیگر مرتبط هستند و غالباً حالت احترام جدیدى نسبت به طبیعت و جهان اطراف خود مى‏ یابند. ما با همه چیز، مرتبط و متّصلیم و اگر محبت و عشق خود را در راستاى این پیوندها و قواعد و ضوابط آنها خرج کنیم، باعث خوشحالى و خوشبختى خود ما مى‏ شود.
          4) عشق به آموختن
          کسانى که تجربه نزدیک به مرگ داشته‏ اند، احترام جدیدى نسبت به دانش پیدا مى‏ کنند. وجود نورانى به آنها گفته است که: دانش اندوزى با مرگ خاتمه نمى ‏یابد و دانش، چیزى است که انسانها آن را با خود به عنوان ذخیره به جهان دیگر مى ‏برند و متذکر مى‏ شود که قلمرو کاملى از عالم آخرت به پیگیرى شوق‏ انگیز علم و دانش اختصاص دارد. این امر، باعث شده است تا در بازگشت، تشنه علم و آموختن شوند.
          5) احساس جدید کنترل
          همه این نوع افراد، احساس مسئولیت بیشترى درمورد روند و جهت زندگى خود پیدا مى‏ کنند. آنها در مورد نتایج آنى و دراز مدّت اعمال خود به شدّت حساس هستند. وقتى که انسان در قید حیات است، وقت را به بطالت مى‏ گذارند، عذر و بهانه مى ‏آورد و حتى حقایقى را مى‏ پوشاند که پوشاندن آنها، خود، باعث افسرده شدن مى‏ شود.
          فردى پس از تجربه نزدیک به مرگ، در مصاحبه‏ اى، آن احساس کنترل را این‏گونه تعریف مى ‏کند: «هنگامى که آنجا بودم و زندگى خویش را مرور مى‏ کردم، هیچ مطلبى پوشیده نبود. من با همان کسانى بودم که آزارشان داده بودم و با کسانى بودم که کمکشان کردم تا خوشحال شوند. امیدوارم راهى پیدا کنم تا به هر کسى بفهمانم که دانستن این مطلب که انسان مسئول اعمال خویشتن است، امرى بسیار لذّت بخش است. علاوه بر این، آرزو داشتم راهى پیدا کنم تا لذت چنین تجربه ‏اى را - که نمى‏توان در نهایت از رو به رو شدن با آن اجتناب کرد - به انسانها بفهمانم. این تجربه آزادترین احساسى است که در جهان وجود دارد. این اتفاق (تجربه) محرّکى قوى براى هر روز از زندگى من است که بدانم موقعى که بمیرم، با یکایک اعمال خود دوباره رو به رو خواهم شد؛ امّا تفاوتى که در آن حالت وجود دارد، این است که تأثیرات اعمال و رفتارم بر دیگران را احساس خواهم کرد. البته چنین ادراکى مرا به صبر و تفکّر وا مى ‏دارد که از آن، لذّت مى‏برم.»
          6) درک ارزش و ضرورت زندگى
          تجربه‏ کنندگان غالباً به شدّت نگران هستند که این جهان با نیروهاى مخرّب گسترده ‏اى که در آن است، صرفاً در دست انسانهاى جایزالخطاست و همین احساس ها باعث مى‏ شود تا این‏گونه افراد، اهمیت و ارزش زندگى خود را بسیار جدّى بگیرند و فرصت « زندگى » را غنیمت بشمارند. آنها مى ‏گویند که زندگى فرصت بسیار عزیزى است که باید از آن به بهترین شکلى بهره برد و معناى کامل آن را درک کرد.
          7) تعلّق خاطر به امور روحى
          تجربه نزدیک به مرگ ، معمولاً منجر به کنجکاوى در امور روحى و معنوى مى ‏شود. بسیارى از افراد، پس از تجربه مورد بحث، آموزش هاى روحانى پیشوایان بزرگ دینى را مورد مطالعه و پذیرش قرار مى‏ دهند. تقریباً حرف همه آنها این است که تجربه جدید آنها، کشف یک دنیاى واقعى است که هیچ وقت تا این اندازه به وجود آن، باور نداشته ‏اند. حالا یقین دارند که آن دنیاى دیگر، وجود دارد . و اتفاقاً قواعد و ارزش هاى خاصّى هم بر آن، حاکم است، از آن گونه که در کتاب هاى آسمانى و تعالیم انبیاى بزرگ، دیده مى ‏شود. جریان وقایع هم بسیار شبیه شرحى است که کتاب هاى آسمانى از چگونگى مرگ و خروج روح و جهان برزخ ارائه مى‏ کنند.
          8) میل بازگشت به جهان واقعى
          افلاطون در کتاب «جمهوریت» خود درباره جهان پایین (ماده) و جهان دیگر( معنا ) مثالى را مطرح مى‏ کند. او مى‏گوید: «ما در این جهان، همانند زندانیان زنجیر شده در درون یک غاریم که از هنگام تولّد، تنها و تنها رو به انتهاى غار زیسته‏ ایم و آن را دیده ‏ایم. در پشت سرِ ما و در بیرون غار، آتشى روشن است و اشیا و موجوداتى از جلوى آن در حرکت‏ اند؛ امّا ما از همه آنها فقط سایه‏ هایى را بر روى دیوار انتهایى غار مى‏بینیم و تصوّر مى‏ کنیم که این سایه ‏ها، موجوداتى واقعى ‏اند، در حالى که زندگى در پشت سر ما جریان دارد و حقیقتى است غیر از این سایه‏ ها. براى زندانى‏انى که حتّى لحظه‏ اى بیرون غار را دیده باشد، بازگشت به داخل غار، سخت و غیر قابل تحمّل است». به همین ترتیب، کسانى که تجربه نزدیک به مرگ داشته ‏اند به بازگشت به همان جهان عشق و نور و... میل وافرى دارند.
          آموخته‏ هاى ما:
          دکتر ریموند مودى در پایان کتاب خویش (روزنه ‏اى به جهان دیگر) مى ‏گوید: «سالیان درازى است که سعى کرده ‏ام توضیح زیست ‏شناسانه‏ اى براى تجربه نزدیک به مرگ بیایم و همواره دست خالى بازگشته‏ ام. البته این تجربیات (که در ادبیات عرفانىِ ما به آن «خلع بدن» گفته مى‏ شود)، ممکن است محکم ‏ترین دلیل علمى براى اعتقاد به زندگى اخروى باشد. با تحقیقات و بررسی هایى که تاکنون توسط محقّقان مختلف صورت گرفته، متقاعد شده‏ ایم افرادى که تجربه نزدیک به مرگ داشته‏ اند، دریچه‏ اى به جهان ماوراى طبیعت برایشان گشوده شده و در واقع، سفر کوتاهى به یک جهان واقعى دیگر داشته ‏اند.
          منبع: hamshahrionline و www.rasekhoon.net
          در ف ا رک س هر چه کمتر بدانید موفقتر هستید !

          اساس کار در ف ا ر کس مدیریت سرمایه با یک توجیه تکنیکال هست !

          همیشه بیاد داشته باشید انچیزی که در ف.ارکس تمام میشود "فرصتهای معاملاتی" نیست بلکه سرمایه شماست !

          همه نوشتهایم جنبه اموزشی داردو نویسنده هیچ مسئولیتی در قبال خرید و فروش خوانندگان ندارد !




          نظر


          • مسلم جان مرسی !

            عزیز کپی که میکنی فونت رو تغییر بده چشممون اذیت نشه ، فدای تو

            نظر


            • طرز تفکر یک سگ: این آدما به من غذا میدن، نوازشم میکنن، دوستم دارن. پس حتما اونا خدای من هستند

              طرز تفکر یک گربه: این آدما به من غذا میدن، نوازشم میکنن، دوستم دارن. حتما من خدای اونا هستم


              اگر خوب به این جملات فکر کنید، انسان ها هم از همین نوع تفکرها برخوردار هستند. عده ای خودشون رو به خاطر توجه و محبت دیگران مدیون تصور می کنند و عده ای به خاطر همین موضوع دچار خود بزرگ بینی های کاذب میشن


              نظر


              • نوشته اصلی توسط bahman7 نمایش پست ها
                جالبه ولی دلیلش چی میتونه باشه .
                سبک سنگینی آب و یا عمق
                تا جایی که من میدونم علتش چگالی هست و به این منطقه خاص هم محدود نمیشه.یعنی نمونه های دیگه هم هست
                تا پر و بال تو و راه تماشا بسته است
                هر کجا هست، زمین تا به ثریا قفس است

                نظر


                • زندگینامه ثروتمند ترین مرد جهان؛ وارن بافت

                  ثروتمند ترین شخص جهان، كسی جز وارن ادوارد بافت نیست، كه جالب ترین سرگذشت را میان ثروتمندان دنیا از نظر نحوه زندگی، ثروتمند شدن و تفكرات اقتصادی دارد. او بسیار علاقمند است كه عموم مردم از منافعی كه ایجاد می كند، استفاده كنند و آنها را از تفكرات اقتصادی درست آگاه سازد. وارن ادوار بافت، مشهور به دانشمند اوما ها، در 30 آگوست 1930 در اوهامای ایالت نبراسكا در ایالت متحده ی آمریكا متولد شد. پدرش هاوارد ، در ابتدا دلال سهام شركت ها بود و بعد نماینده گنگره شد. او تنها پسر خانواده و دومین فرزند از سه فرزند بود.او در كودكی در زمینه ی پول و تجارت استعداد شگفت انگیزی از خود نشان داد. سوابق او و توانایی هایش در محاسبه ی دقیق اعداد در ذهن خود، هنوز هم همكاران تجاری اش را متحیر می كند. بافت در6 سالگی، شش جعبه ی كوكا كولا به قیمت 25 سنت از مغازه ی پدر بزرگش خرید و هر بطری را به ازای یك سكه ی پنج سنتی فروخت؛ در حالی كه كودكان هم سن و سال او بر روی چمن لی لی و بولینگ بازی می كردند. در 11 سالگی بافت سه سهم شركت citesservice را به قیمت هر سهم 38 دلار، برای خود و خواهر بزرگش به نام دوریز خرید. در مدت كوتاهی بعد از خرید سهام، قیمت هر سهم به 27 دلار كاهش یافت. وارن ترسیده بود اما هیچ اقدامی نكرد تا اینكه هر سهم به 40 دلار رسید ، او خیلی سریع آنها را فروخت و بعد خیلی زود از این كار پشیمان شد، چون سهام citesservice پس از مدت كوتاهی به 200 دلار رسید. این تجربه درس بزرگی به اوداد؛ اینكه یكی از اصول مهم سرمایه گذاری، صبر و شكیبایی است .در سال 1998، بافت بیش از 7 درصد سهام شركت كوكاكولا را به قیمت 20/1 میلیارد دلار خرید. او در 1989، به مبلغ 7/9 میلیون دلار هواپیمای جتی برای شركت خرید اما به دلیل انتقادهایی كه خود او در گذشته از مدیر عاملان شركت های دیگر برای چنین خریدهایی كرده بود؛ این عمل را توجیه ناپذیر دانست. در سال 1969 گروه كارسون، بافت را به عنوان پول دارترین مدیر قرن بیستم معرفی كردند.او همچنین در سال 2002،11 میلیارد دلار در برای قراردادهای سلف سرمایه گذاری كرد تا دلار آمریكا را در برابر دیگر پول های در گردش نجات دهد. سود بافت از این معامله ها 2 میلیارد دلار بود. او موفق شد با سرمایه گذاری در شركت هایی كه سهام آنها به ارزش واقعی خود نرسیده بودند، هر روز به ثروت خود بیفزاید و لقب یكی از ثروتمندترین مردان تاریخ را از آن خود كند. كه با اتكاء به توانایی های خود به اینجا رسیده است. در ژوئن 2006 بافت اعلام كرد كه بیش از 70 درصد ثروت خود، یعنی 37 میلیارد دلار از 52 میلیارد دارایی خویش ، را به صورت كمك های سالانه به بزرگترین مؤسسه ی خیریه ی جهان، مؤسسه ی بیل و ملینداگتس می بخشد تا در امور خیریه صرف شود.حال با توجه به تجربیات گرانبها و موفقیت های وی و زندگی سراسرموفقیت این مرد بزرگ اقتصاد و تجارت دنیا به گوشه ای از نصایح اقتصادی و نظرات و اعتقادات بسیار جذاب و مفید وارن بافت كه در نامه ها و سخنرانیها و مقالات خود بیان كرده اشاره می كنیم: - سالها پیش اسحاق نیوتن سه قانون حركت را كشف كرد كه بسیاری از پیشرفتهای دنیا در تكنولوژی و صنعت مدیون آن است و از بهترین كارهای او است اما هیچ كس روی هوش و استعداد نیوتن سرمایه گذاری نكرد! ما میتوانیم حركت ستاره ها را محاسبه كنیم اما دیوانگی انسانها را هرگز. اسحاق دچار سانحه شد و در كشف قانون چهارم ناكام ماند. به نظر سرمایه گذاران , افزایش حركت با كاهش سود همراه است. - اگر تنها 1 درصد انسانها خوش شانس باشند, شما حتما خود را در 99 درصد باقیمانده قرار می دهید. - همیشه می دانستم كه ثروتمند می شوم , حتی یك لحظه هم به آن شك نكردم - اكثر مردم جذب سهام هایی می شوند كه دیگران آنرا می خواهند اما باید به دنبال سهامی باشید كه كسی آن را نمی خواهد. نمی توانید چیزی را كه همه به دنبال آن هستند , بخرید و بخواهید تا خوب عمل كند. - بازار كوتاه مدت مانند زندان است و مكان امنی ندارد و كار دراین بازار كودكانه است. - همانطور كه سرمایه برك شایر به شدت رشد می كند , جهان سرمایه گذاری با همان سرعت می تواند برنتایج كار ما اثر گذارد پس بررسی بیشتری نیاز داریم و باید با استفاده از هوشمندی , برنامه و نقشه ای طرح كنیم , البته استفاده از هوش و تفكر زیاد , نه فقط چند لحظه تفكر , پس هر سال می توانیم یك طرح خوب اجرا كنیم. ( این تفاوت من است.) - رایج ترین دلیل پایین بودن قیمت سهام شركت ها این است: بدبینی عام و خاص به شركت یا صنعت. قصد داریم تا تجارت را در چنین محیطی انجام دهیم; البته نه به خاطر طرفداری از بدبینی بلكه به دلیل علاقه به چنین قیمت هایی. بدبینی , یكی از دشمنان یك خریدار منطقی است. - بدست آوردن موفقیت در سرمایه گذاری به ضریب هوش بستگی ندارد, پس برای بررسی مباحثی كه مردم در طول سرمایه گذاری با ان روبرو می شوند , با ضریب هوشی بالای 25 درصد یا متوسط هم تنها به یك روحیه عالی نیاز دارد. - زمان,دشمن تجارت ضعیف و دوست تجارت قوی است.چنانچه شما 20 الی 25 درصد سود از سرمایه خویش بدست آورید; زمان دوست شماست اما اگر بازده تجارت شما پایین تر بود, زمان دشمن شماست. - دنبال سرمایه گذاری در بزرگترین تجارت های جهان هستم.موفقیت ازآن من است.اگر موقعیت آن برسد,باید جای خود بایستید و منتظر پرتاب به نقطه ای باشید كه انرا دوست دارید.ممكن است كه بقیه ی رقبا در خواب باشند,در آن هنگام می توانید در راستای هدف خویش راحت گام بردارید. - بازار سهام یك بازی بیسبال و بولینگ نیست; نبایدبر همه چیزی چیره شوید. می توانید منتظر پرتاب باشید.مشكل اساسی مربوط به زمانی است كه شما مدیر مالی هستید,یعنی زمانی كه طرفداران داد می زنند: ((پرتاب كن)) و شما در این هنگام باید محكم و استوار و بدون دخالت احساس,كار خود را انجام دهید. - چنانچه تمامی تجارت و آینده ی تجاری را بشناسید , به ندرت به این روش روی می آورید. آسیب پذیرترین تجارت , آن است كه در آن سرمایه گذاران به امنیت زیادی نیاز مند باشند. - اگر بازارها همیشه موثر باشند , پس من حالا می بایست یك ولگرد كاسه به دست باشم. - قانون شماره 1 هرگز از سرمایه كم نكن. قانون شماره 2 قانون اول را هرگز فراموش نكن. - خرید سهام یك شركت معمولی با قیمت نسبتا پایین بهتر از خرید یك شركت متوسط با قیمت بالا است. - در صورت شناخته نشدن ارزش جواهرات , جواهرساز هم شناخته نمی شود . - اگراینطور تصور می كنید كه در طول 10 سال به آسانی نمی توانید به یكسری از اهدافتان برسید پس حتی 10 دقیقه هم به این اهداف فكر نكنید. - در انسان ویژگیهای فاسدی وجود دارد كه كارهای آسان را سخت جلوه می دهند. هدف فرد باید به گونه ای باشد كه بتواند آن كار را به درستی , تمام و كمال انجام دهد.مشكل شما با گذشت زمان حل نمی شود. - نظرات عموم در اندیشه ما جایی ندارند - باوجود بیمه هیچ محدودیتی برای حماقت و اشتباه وجود ندارد. - اگر تجارت یك شركت خوب عمل كند. به دنبال آن سهام شركت نیز از آن پیروی می كند . - مهم ترین ویژگی برای سرمایه گذاری , رفتارشخصی است نه هوش , شما به رفتار و كردار خوبی نیاز دارید كه در صورت بودن كنار مردم رویارویی آنان برای شما لذت بخش باشد. - برای بدست آوردن شهرت به 20 سال زمان نیاز است و برای تخریب آن تنها 5 دقیقه زمان لازم است. - هرگاه از بافت سوال شده است كه چگونه در زمینه سرمایه گذاری موفق شدی ؟ او پاسخ داده است : هر سال صدها و صدها گزارش سالانه شركت ها را خوانده ام. - هر گز چیزی نمی خرم مگر اینكه بتوانم بر اساس استدلال و منطق خویش قیمت درست را پرداخت كنم.با وجود آگاهی از اشتباه خویش راه حل آن را می دانم . در حال حاضر 32 میلیارد دلار به شر كت كوكاكولا پرداخت كرده ام به این دلیل كه..... ؟ اگر نتوانید به این سوال پاسخ دهید پس قادر به خرید آن نیستید و اگر توانستید در طول چند دقیقه از عهده آن برآیید می توانید. - باید بتوانید توضیح دهید كه چرا كار می كنید ؟ چرا سرمایه گذاری می كنید؟ هرچه است باید روی كاغذ آورید و در صورت عدم ارائه یك پاسخ درست و هوشمندانه نباید شغلی انتخاب كرده و سرمایه گذاری كنید. - زندگی خویش را واقعا دوست دارم و آن را به گونه ای ترتیب داده ام تا آنچه را می خواهم , انجام داده و به آن برسم. به خاطر اینكه زمانی خاص عده ای از مردم درختانی با طول عمر زیاد كاشته اند; الان برخی در سایه آن می نشینند. - من با هوش هستم و روش های را كه منطقی است و برروی آن شناخت دارم اگرچه سختی هایی داشته باشند, رها نمی كنم. اگر روشی آسان به من ارائه شود كه اصلا شناختی درباره آن نداشته باشم , در این مسیر موفق نمی شوم و سرمایه خود را از دست می دهم . - به دنبال یك چیز واهی نیستم كه در من امید ایجاد كند ; مثل یك سال خوب و پر شانس و هرگز نمی خواهم با پول دیگران به شانس برسم ; با محیط بازار شارژ نمی شوم و نمی خواهم وارد بازی شوم كه در مورد آن شناخت ندارم تنها به دلیل اینكه یك قهرمان را شكست دهم.

                  ایچیموکو سر مشقی است برای آنان که به فراتر از افق های خویش می اندیشند .



                  نظر


                  • اینجا چوون اطلاعات مالیاتی شفاف نیست و همینطور بخاطر رانتی که وجود داره یسری یه شبه تمامه مقاومت های بالای سرشوون رو میشکوونن نمیشه میلیاردر ها رو واقعن شناخت
                    البته بعضی افراد هستن که با تلاشه خودشوون به جاهایی رسیدن و قابله تقدیر هستن

                    نظر


                    • اهنگ های تقدیمی به دوستان

                      سلام

                      گفتم که در میون تریدتون یه سری آهنگهای زیبا هم گوش کنید تا از تریدتان لذت بیشتری ببرید(اگه توی سود بود ها)

                      البته زیاد توی حرفه موسیقی نیستم

                      اول از همه این آهنگ زیبا رو گوش کنید که موسیقی متن فیلم آخریم موهیکانها هستش.خیلی زیباست.تا آنجا که پیتر جکسون کارگردان معروف هالیوود برای موسیقی بهترین فیلم دنیا ارباب حلقه ها با یه سری تغییراتی از این سبک استفاده کرده است.

                      گروهای موسیقی در جهان جلوه های خاصی به این آهنگ دادند و خیلی زیبا هم شده که در ادامه اونها رو هم با کمک دوستان در اینجا قرار می دیم.

                      http://s3.picofile.com/file/7416053117/PCM.mp3.html

                      ویرایش توسط forbes : https://www.traderha.com/member/4972-forbes در ساعت 07-01-2012, 08:54 PM

                      نظر


                      • فشار یک درصد، و خورد شدن نود و نه درصد:
                        بانک ها شرکت های بزرگ را فشار می دهند، شرکت ها، دولت ها و سیاست ورزها را، و آن ها، 99 % دیگر، یعنی مردم را؛

                        نظر


                        • پس براي استاد نيما نيست؟

                          نظر



                          • اینم یک
                            موسیقی بی کلام فوق العاده زیبای ATB & Armin van Buuren - Vice Versa 2011
                            این آهنگ به سبک Trance است و بسیار زیبا می باشد. به تمامی علاقه مندان دانلود این آهنگ پیشنهاد می شود.

                            http://31.204.128.23:182/d/zcqgfjhkb...30day.com_.rar




                            http://31.204.128.23:182/d/zcqgfjhkb...30day.com_.rar

                            نظر


                            • آیا می دانید که؟

                              آیا می دانید که هر 2 دقیقه یک زن در قاره آفریقا بر اثر زایمان می میرد؟

                              نظر


                              • آیا می*دانید هر ۱ دقیقه نسل یک موجود زنده منقرض می*شود.
                                آنکس که بینای عیب خویش باشد و چشمان خویش را برای عیب دیگران بکار نیندازد , خردمند ترین مردم است (حضرت امیر(ع))
                                گر بر سر نفس خود امیری مردی / گر بر دگری خرده نگیری مردی
                                آن دانش که ز لطف خود بر تو داد / گر بر دگری دریغ نکردی مردی
                                پی دی اف زیگ زاگ : دانلود
                                پی دی اف شبانه : دانلود

                                پاور پوینت پترن 123 : دانلود
                                پرسش و پاسخ تحلیل ها: تاپیک پرسش و پاسخ آنجمن تحلیلهای یزدی

                                نظر

                                پردازش ...
                                X